نرم و نازک از شاخ و مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نرم و نازک از مردم و از شاخۀ درخت و از نیزه. (ناظم الاطباء). ج، ملد. مؤنث آن ملداء. (از اقرب الموارد). املدان و املدانی ّ و املود و املید نیز به معنی املد است. (از اقرب الموارد)
نرم و نازک از شاخ و مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نرم و نازک از مردم و از شاخۀ درخت و از نیزه. (ناظم الاطباء). ج، مُلْد. مؤنث آن ملداء. (از اقرب الموارد). اُمْلُدان و اُمْلُدانی ّ و اُمْلود و اِمْلید نیز به معنی املد است. (از اقرب الموارد)
مرد فراخ پیشانی، ابن سکیت گفته: سه پشته است واقع در مبداءهالنعم ثعل، در کنار جریب که به ثعل می پیوندد و آن چراگاهی است معروف، اصمعی گوید: بلادی است خوش و نیکو که در آنها حلی و صلیان میروید، پشته ای است در اعلای نجد، و گفته اندموضعی است در طریق بصره به مکّه. (معجم البلدان)
مرد فراخ پیشانی، ابن سکیت گفته: سه پشته است واقع در مبداءهالنعم ثعل، در کنار جریب که به ثُعل می پیوندد و آن چراگاهی است معروف، اصمعی گوید: بلادی است خوش و نیکو که در آنها حلی و صِلیان میروید، پشته ای است در اعلای نجد، و گفته اندموضعی است در طریق بصره به مکّه. (معجم البلدان)
جلی تر. روشن تر. (مؤید). هویداتر. (مقابل اخفی) : تعریف بأجلی. معرّف از معرّف اجلی باید، بگردیدن آب از حال خود، واداشتن کسی بر چیزی که آن را ناخوش دارد
جلی تر. روشن تر. (مؤید). هویداتر. (مقابل اخفی) : تعریف بأجلی. مُعرِّف از مُعرَّف اجلی باید، بگردیدن آب از حال خود، واداشتن کسی بر چیزی که آن را ناخوش دارد
بهتر. نیکوتر. بهترین. نیکوترین: سال امسال تو ز پار اجود روز امروز تو ز دی اطیب. فرخی. و تلک الألحان الطیب لأن ّ تلک الأجسام احسن ترکیباً و اجود هنداما. (رسائل اخوان الصفاء).
بهتر. نیکوتر. بهترین. نیکوترین: سال امسال تو ز پار اجود روز امروز تو ز دی اطیب. فرخی. و تلک الألحان الطیب لأن ّ تلک الأجسام احسن ترکیباً و اجود هنداما. (رسائل اخوان الصفاء).