جدول جو
جدول جو

معنی تجلد

تجلد
چالاکی کردن، نیرومندی، بردباری، صلابت، چابکی
تصویری از تجلد
تصویر تجلد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تجلد

تجلد

تجلد
به تکلف چابکی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جلدی و چالاکی نمودن در مقابلۀ دشمن. (غیاث اللغات). تکلف الجلاده. (تاج المصادر بیهقی) (قطر المحیط). جلدی کردن. (زوزنی). تکلف جلادت. (مجمل اللغه). تکلف جلادت و ظاهر نمودن آن. (از اقرب الموارد). اظهار قوت و شدت کردن. (فرهنگ نظام) : وی سخت نومید گشت و بدست و پای بمرد اما تجلدی تمام نمود تا بجای نیاوردند که وی از جای بشده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 57). هرچند ناتوانیم از این علت از تجلد چاره نیست. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 517).
و تجلدی للشامتین اریهم
انی لریب الدهر لااتضعضع.
(اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا