- اجلاس
- نشانیدن، انجمن، نشست باهم نشستن
معنی اجلاس - جستجوی لغت در جدول جو
- اجلاس
- نشستی معمولاً رسمی برای گفتگو یا مشاوره در امری
- اجلاس ((ا ِ))
- نشانیدن، با هم نشستن برای گفتگو یا مشاوره در امری، جلسه ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان محدود که در آن چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخاذ و گاه قطعنامه ای صادر می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
امجمنیک
نومیدی هاژی
جمع حلس، گلیم ها پلاس ها پلاس پوشاندن: ستوررا، پربارانی، گیاه انبوهی پرگیاهی
جمع جنس، گونه ها، کالاها جنس ها، جمع جنس. قسم ها نوع ها گونه ها، کاها متاع ها
جمع جل، پالان ها دامپوش ها بزرگداشت
جمع جلف، فرومایگان سبکسران، ستمکاران، تهی میانان فرومایگان
جمع جلد، پوست ها پوسته ها
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
آگاهی جویی سر در آوردن پی بردن
به ربودن واداشتن، آمیختگی
کالاها
جمع طلس، نامه های زدوده، جامه های ریمناک
بی چیزی ورشکستگی ناداری بی چیز شدن نادار گشتن، بی چیزی ناداری تنگدستی، ور شکستگی. گدا و بینوا شدن، ورشکسته شدن
پنهان خندیدن
اولس
گواژه زدن (گواژه کنایه)
فرومایگان، مردم فرومایه، جلف
دور شدن از وطن، دور شدن از خانمان
مایوس شدن، ناامید شدن، اندوهگین شدن
جلیل ها، بزرگواران، جمع واژۀ جلیل
جنس ها، کالاها، متاعها، جمع واژۀ جنس
بزرگ و محترم شمردن، گرامی داشتن، بزرگواری، شکوه و جلال
بی چیز شدن، نادار شدن، تنگدستی، بینوایی، در علم حقوق ورشکستگی
جمع جنس، قسم ها، نوع، گونه ها، کالاها، امتعه
جمع جلف، فرومایگان، مردمان سفله، هر چیز میان تهی
جمع جلیس، همنشینان جمع جالس و جلیس
انجمنیک
انجمن کردن
((اِ یِ یا یَ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث اجلاس
دوره اجلاسیه: دوره ای که در آن انجمن تشکیل می گردد و اعضای آن برای مشورت و گفت و گو گرد می آیند
دوره اجلاسیه: دوره ای که در آن انجمن تشکیل می گردد و اعضای آن برای مشورت و گفت و گو گرد می آیند