- اجلاد(اَ)
جمع واژۀ جلد و جلد و جلید.
- اجلادالانسان، تن مردم و کالبد وی. ج، اجالد
- اجلادالانسان، تن مردم و کالبد وی. ج، اجالد
معنی اجلاد - جستجوی لغت در جدول جو
- اجلاد(خوَرْ / خُرْ)
مضطر گردانیدن. (منتهی الارب) ، هودج پست، سقف که بر اطرافش دیوار نباشد. (منتهی الارب). (معنی اخیر در تاج العروس یافته نشد)
- اجلاد
جمع جلد، پوست ها پوسته ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع ولد، فرزندان زاکی جمع ولد زادگان فرزندان توضیح در تخاطب فارسی گاه بجای مفرد آید: احمد اولاد من است حسن اولاد ارشد است. فرزند
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
