جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اجناد

اجناد

اجناد
جمع جند، از پارسی گندها سپاهان لشکرها، جمع جند. لشکرها
اجناد
فرهنگ لغت هوشیار

اجناد

اجناد
جَمعِ واژۀ جُند. لشکرها. عساکر: او را بکلی با اتباع و اولاد و اشیاع و اجناد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی). وجوه قوّاد و محتشمان اجناد هر کس که بخدمت سلطان مبادرت نمودند. (جهانگشای جوینی). جمعی از افراد و اجنادملک زوزن آنجا مانده بودند. (جهانگشای جوینی). به دارالملک غزنه آمد تا چند روز جیاد و اجناد را آسایش دهد. (ترجمه تاریخ یمینی). ناصرالدین سبکتکین با کثرت آن سواد و غلبۀ آن اجناد حرکت کرد و بطوس آمد. (ترجمه تاریخ یمینی). بموازات رایات سلطان آمد مغروربکثرت سواد و غلبۀ حشم و اجناد خویش و از نصرت مقابله و تأیید باری... غافل. (ترجمه تاریخ یمینی) ، جَمعِ واژۀ جَنَن
لغت نامه دهخدا

اجنان

اجنان
آبچین پیچی، پنهان شدن، بچه انداختن، دیوانه کردن (آبچین کفن حوله)
اجنان
فرهنگ لغت هوشیار