جمع واژۀ جلف. مردمان فرومایه و سفله. سبک ساران. سبک مایگان: چون شب دررسید اجلاف آن عرب بر او هجوم کردند و جان عزیز او بر باد دادند و خون شریف او در خاک ریختند. (ترجمه تاریخ یمینی). از روی حمیت دین و غیرت اسلام. جایز نمی شمرد بر آن فضایح اغضاء نمودن و بر آن اجلاف و اغمار ابقا کردن. (ترجمه تاریخ یمینی). خردمند را که در زمرۀ اجلاف سخن ببندد، شگفت مدار. (گلستان).
جَمعِ واژۀ جِلف. مردمان فرومایه و سفله. سبک ساران. سبک مایگان: چون شب دررسید اجلاف آن عرب بر او هجوم کردند و جان عزیز او بر باد دادند و خون شریف او در خاک ریختند. (ترجمه تاریخ یمینی). از روی حمیت دین و غیرت اسلام. جایز نمی شمرد بر آن فضایح اغضاء نمودن و بر آن اجلاف و اغمار ابقا کردن. (ترجمه تاریخ یمینی). خردمند را که در زمرۀ اجلاف سخن ببندد، شگفت مدار. (گلستان).
جمع واژۀ جلب، بمعنی آنچه برای فروختن از شهری بشهری برند، توانا گردانیدن. (منتهی الارب) ، ضعیف شدن، فعله من اجلالک، کرد آن را ازبرای تو، ناقۀ جلیل بکسی دادن. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ جَلَب، بمعنی آنچه برای فروختن از شهری بشهری برند، توانا گردانیدن. (منتهی الارب) ، ضعیف شدن، فَعَله من اجلالک، کرد آن را ازبرای تو، ناقۀ جلیل بکسی دادن. (منتهی الارب)
بزرگ داشتن. بزرگ قدر گردانیدن. تعظیم. بزرگ شمردن: ملکا اسب تو و زرّ توو خلعت تو بنده را نزد اخلاّ بفزوده ست اجلال. فرخی. گر اجلالش کند شاید و گرنه نجوید برتر از حکمت جلالی. ناصرخسرو. چون ابوعلی به بخارا رسید در تعهد و تفقد و اجلال و اکرام قدر او مبالغت رفت. (ترجمه تاریخ یمینی).
بزرگ داشتن. بزرگ قدر گردانیدن. تعظیم. بزرگ شمردن: ملکا اسب تو و زرّ توو خلعت تو بنده را نزد اخلاّ بفزوده ست اجلال. فرخی. گر اجلالش کند شاید و گرنه نجوید برتر از حکمت جلالی. ناصرخسرو. چون ابوعلی به بخارا رسید در تعهد و تفقد و اجلال و اکرام قدر او مبالغت رفت. (ترجمه تاریخ یمینی).
راندن روا کردن امری، وظیفه و راتبه و جیره مقرر کردن برای کسی، کسی را وکیل کردن، امضا کردن، بکار بردن لفظ و عبارت، راتبه وظیفه ادرار جیره. ممال آن (اجری) است، بمرحله عمل گذاشتن حکمی که قطعیت یافته است. یا بموقع اجرا گذاشتن (گذاردن)، اجرا کردن بجریان انداختن بکار بستن از گفتار بکردار آوردن
راندن روا کردن امری، وظیفه و راتبه و جیره مقرر کردن برای کسی، کسی را وکیل کردن، امضا کردن، بکار بردن لفظ و عبارت، راتبه وظیفه ادرار جیره. ممال آن (اجری) است، بمرحله عمل گذاشتن حکمی که قطعیت یافته است. یا بموقع اجرا گذاشتن (گذاردن)، اجرا کردن بجریان انداختن بکار بستن از گفتار بکردار آوردن
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
نشانیدن، با هم نشستن برای گفتگو یا مشاوره در امری، جلسه ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان محدود که در آن چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخاذ و گاه قطعنامه ای صادر می شود
نشانیدن، با هم نشستن برای گفتگو یا مشاوره در امری، جلسه ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان محدود که در آن چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخاذ و گاه قطعنامه ای صادر می شود