جدول جو
جدول جو

معنی اجالت - جستجوی لغت در جدول جو

اجالت(شَ اَ)
رجوع به اجاله شود
لغت نامه دهخدا
اجالت
گردانیدن
تصویری از اجالت
تصویر اجالت
فرهنگ لغت هوشیار
اجالت((اِ لَ))
دور گردانیدن چیزی
تصویری از اجالت
تصویر اجالت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجابت
تصویر اجابت
جواب دادن، پاسخ دادن، قبول کردن، پذیرفتن خواهش، برآوردن حاجت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذالت
تصویر اذالت
در علم عروض زیاد کردن الف در وتد مجموع که در آخر رکن باشد، چنان که متفاعلن، متفاعلان و فاعلن، فاعلان و مستفعلن، مستفعلان شود، خوار و رام کردن مثلاً اذالت اعدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجادت
تصویر اجادت
نیک گفتن، چیزی نیکو آوردن، باریدن باران نیکو بر زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصالت
تصویر اصالت
با اصل بودن، اصل داشتن، اصیل بودن، ریشه دار بودن، نیک نژاد بودن، نجابت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازالت
تصویر ازالت
ازاله، زایل کردن، از بین بردن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصالت
تصویر اصالت
نجابت، شرافت، اصیل بودن، اصلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجالت
تصویر خجالت
شرمساری، شرمندگی، حیا، شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایالت
تصویر ایالت
جائی که دارای چندین حاکم نشین و ایالت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقالت
تصویر اقالت
بهم زدن فسخ کردن بیع بر هم زدن معامه، بخشیدن، گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطالت
تصویر اطالت
طول دادن چیزی را دراز کردن بدرازا کشیدن: اطاله کلام
فرهنگ لغت هوشیار
دورکردن راندن، برداشتن از میان برداشتن، نیست گردانیدن، پاک کردن زدودن طرد و دفع کردن دور کردن (از جایی) راندن، زایل کردن محو کردن بر طرف کردن از بین بردن، هک کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نیکو گردانیدن، نیک گفتن، نیک کردن، چیزی نیکو آوردن، نیک گفتاری، نیک کرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجانت
تصویر اجانت
پیاله پنگان
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب دامان گردانیدن فروهشتن دامان و جز آن، زیاد کردن ساکنی بر وتد آخر جزو و آن در مستفعلن مستفعن باشد، یا اذالت کسی. خوار و سبک داشتن او را و پروای وی نکردن خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجازت
تصویر اجازت
اجازه، نوعی از الفبای اسلامی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اجاره اجاره ها. رهانیدن بفریاد رسیدن زینهار دادن، به مزد دادن خانه و جز آن، به مزد گرفتن، اجیر داشتن، کراء کرایه منفعت مالی که مستاء جر به موجر بپردازد، مزدوری که کسی را میدهند، تملیک منافع عقدی که بموجب آن مستاء جر مالک منافع عین مستاء جره شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجالد
تصویر اجالد
جمع اجلد، زمین هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجابت
تصویر اجابت
برآوردن حاجت کسی، قبول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کار واگذاری، دیگرگونی، چاره سازی، در زبانزد دادگستری به دادگاه هم ارز فرستادن: دگر داد گاهی محول کردن واگذاشتن کار بدیگری، بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن، حیله کردن چاره ساختن، خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمه ای که صحیت محلی دارد و بمحکمه هم عرض آن فرستادن، این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احالت
تصویر احالت
((اِ لَ))
احاله، حواله کردن، واگذاشتن کار یا امری به عهده دیگری، از حالی به حال دیگر گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجابت
تصویر اجابت
((اِ بَ))
پاسخ دادن، جواب دادن، قبول کردن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازالت
تصویر ازالت
((اِ لَ))
طرد کردن، دور کردن، زایل کردن، از بین بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذالت
تصویر اذالت
((اِ لَ))
فروهشتن دامان، دراز کردن دامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقالت
تصویر اقالت
((اِ لَ))
بر هم زدن، فسخ کردن معامله با رضایت، بخشیدن، گذشت، اقاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطالت
تصویر اطالت
((اِ لَ))
دراز کردن، به درازا کشیدن، اطاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصالت
تصویر اصالت
((اَ لَ))
نژاده بودن، اصیل بودن، نجابت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایالت
تصویر ایالت
((اِ لَ))
اداره کردن، حکومت کردن، فرمانروایی، حکومت، استان، جمع ایالات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجالت
تصویر خجالت
((خِ لَ))
شرمساری، شرمزدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایالت
تصویر ایالت
ساتراپ، استان، فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصالت
تصویر اصالت
نژادگی، تبارمندی، نیک نژادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجابت
تصویر اجابت
پاسخ، برآوری، پاسخ دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خجالت
تصویر خجالت
شرمساری، شرمندگی، سرافکندگی، شرم
فرهنگ واژه فارسی سره