معنی اطالت
- اطالت((اِ لَ))
- دراز کردن، به درازا کشیدن، اطاله
واژههای مرتبط با اطالت
اطالت
- اطالت
- طول دادن چیزی را دراز کردن بدرازا کشیدن: اطاله کلام
اطالت
- اطالت
- مأخوذ از تازی، دراز کردن. (غیاث). رجوع به اطاله شود، ماء اطحل، آب چغزلاوه برآورده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کلان سپرز، دردمندسپرز. (منتهی الارب)
اجالت
- اجالت
- گردانیدن
احالت
- احالت
- کار واگذاری، دیگرگونی، چاره سازی، در زبانزد دادگستری به دادگاه هم ارز فرستادن: دگر داد گاهی محول کردن واگذاشتن کار بدیگری، بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن، حیله کردن چاره ساختن، خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمه ای که صحیت محلی دارد و بمحکمه هم عرض آن فرستادن، این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد
اذالت
- اذالت
- صاحب دامان گردانیدن فروهشتن دامان و جز آن، زیاد کردن ساکنی بر وتد آخر جزو و آن در مستفعلن مستفعن باشد، یا اذالت کسی. خوار و سبک داشتن او را و پروای وی نکردن خوار کردن
ازالت
- ازالت
- دورکردن راندن، برداشتن از میان برداشتن، نیست گردانیدن، پاک کردن زدودن طرد و دفع کردن دور کردن (از جایی) راندن، زایل کردن محو کردن بر طرف کردن از بین بردن، هک کردن نیست گردانیدن
اصالت
- اصالت
- نجابت، شرافت، اصیل بودن، اصلی شدن
بطالت
- بطالت
- دلیر بودن بیکاری و کاهلی ومعطل بودن بیکاری و کاهلی ومعطل بودن
اطاعت
- اطاعت
- پیروی، فرمانبرداری
