جدول جو
جدول جو

معنی اثاره - جستجوی لغت در جدول جو

اثاره
انتقام وقصاص
تصویری از اثاره
تصویر اثاره
فرهنگ لغت هوشیار
اثاره
((اِ رِ))
انتقام، برانگیختن
تصویری از اثاره
تصویر اثاره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اباره
تصویر اباره
آواران، مردم آوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپاره
تصویر اپاره
فراخ و هموار منبسط و مسطح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
پاداش عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثاله
تصویر اثاله
در شرف با اصل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداره
تصویر اداره
بارگاه، محلیکه کارهای دولتی را انجام میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
لنگ چادر بر گرفته از پارسی ازار ایزار ایزاره هزاره آن قسمتد از دیوار اطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود
فرهنگ لغت هوشیار
دگر چهره گی برانگیختن ریسمانک: ریسمان کوتاهی که به چادر یا تاژ بندند، میخ ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
نشان دادن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
کرایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اداره
تصویر اداره
سازمان، ستاد، سرپرستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
نمارش، نمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکاره
تصویر اکاره
دست کم گیری، روی آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعاره
تصویر اعاره
چیزی را به کسی عاریه وقرض دادن
فرهنگ لغت هوشیار
دست کم گرفتن روی آوردن برزگر، دهقانی ساکن یک ده که سهمی از زمینهای دایر ندارد و برای کار کردن بدیه های مجاور میرود، جمع اکره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغاره
تصویر اغاره
غارت کردن، تاراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نشان، دیدارگاه، هنگام، شارسان، فرمانروایی کشور، فرماندهنده، چیره، برانگیزنده، فرمانروائی، امیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناره
تصویر اناره
روشن و آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاره
تصویر ایاره
دفتر حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثارت
تصویر اثارت
کسی را برانگیختن، جمع آوری، به ویژه جمع آوری اموالی که به زور از کسی گرفته شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایاره
تصویر ایاره
اواره، دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، اوارجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اواره
تصویر اواره
دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، ایاره، اوارجه، برای مثال همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغاره
تصویر اغاره
سرقت ادبی، غارت کردن، تاخت و تاراج کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت، با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن، سخن مختصر و با ایجاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناره
تصویر اناره
روشن کردن، روشن شدن، تابان شدن، آشکار گشتن، شکوفه کردن درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایاره
تصویر ایاره
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، سوار، دستینه، ورنجن، دست برنجن، اورنجن، یاره، آورنجن، دستیاره، برنجن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اباره
تصویر اباره
((اِ یا اَ رِ))
مایه خرمابن نر را به خرمابن ماده رساندن، هلاک کردن، اصلاح کشت و زرع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
((اِ رِ))
پناه دادن، به فریاد رسیدن، به مزد گرفتن، کرایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازاره
تصویر ازاره
((اِ رِ))
آن قسمت از دیوار اطاق یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اداره
تصویر اداره
((اِ رِ))
نظام دادن، گرداندن کار، بخشی از هر وزارتخانه که مسئولیت انجام دادن بخشی از کارهای دولتی را به عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعاره
تصویر اعاره
((اِ رِ))
عاریت دادن چیزی را به کسی، به عاریت سپردن، ایرمان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغاره
تصویر اغاره
((اِ رِ یا رَ))
تاراج کردن، غارت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اماره
تصویر اماره
((اِ رِ))
نشان، نشانه، علامت، جمع امارات
فرهنگ فارسی معین