- اثاره
- انتقام وقصاص
معنی اثاره - جستجوی لغت در جدول جو
- اثاره ((اِ رِ))
- انتقام، برانگیختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آواران، مردم آوار
فراخ و هموار منبسط و مسطح
پاداش عمل
در شرف با اصل بودن
بارگاه، محلیکه کارهای دولتی را انجام میدهند
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
لنگ چادر بر گرفته از پارسی ازار ایزار ایزاره هزاره آن قسمتد از دیوار اطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود
دگر چهره گی برانگیختن ریسمانک: ریسمان کوتاهی که به چادر یا تاژ بندند، میخ ریسمان
نشان دادن چیزی را
کرایه
سازمان، ستاد، سرپرستی
نمارش، نمار
دست کم گیری، روی آوردن
چیزی را به کسی عاریه وقرض دادن
دست کم گرفتن روی آوردن برزگر، دهقانی ساکن یک ده که سهمی از زمینهای دایر ندارد و برای کار کردن بدیه های مجاور میرود، جمع اکره
غارت کردن، تاراج کردن
نشان، دیدارگاه، هنگام، شارسان، فرمانروایی کشور، فرماندهنده، چیره، برانگیزنده، فرمانروائی، امیر شدن
روشن و آشکار شدن
دفتر حساب
کسی را برانگیختن، جمع آوری، به ویژه جمع آوری اموالی که به زور از کسی گرفته شده است
اواره، دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، اوارجه
دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، ایاره، اوارجه، برای مثال همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)
سرقت ادبی، غارت کردن، تاخت و تاراج کردن
نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت، با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن، سخن مختصر و با ایجاز
روشن کردن، روشن شدن، تابان شدن، آشکار گشتن، شکوفه کردن درخت
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، سوار، دستینه، ورنجن، دست برنجن، اورنجن، یاره، آورنجن، دستیاره، برنجن
((اِ رِ))
فرهنگ فارسی معین
نظام دادن، گرداندن کار، بخشی از هر وزارتخانه که مسئولیت انجام دادن بخشی از کارهای دولتی را به عهده دارد