جدول جو
جدول جو

معنی اتابکی - جستجوی لغت در جدول جو

اتابکی
مقام و رتبه اتابک
تصویری از اتابکی
تصویر اتابکی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتابیکی
تصویر اتابیکی
مقام و رتبه اتابک
فرهنگ لغت هوشیار
پدر بزرگ، لالا موء دب مربی کودک (مخصوصا مربی شاهزادگان)، وزیر بزرگ، پادشاه، اتالیق یعنی پدر خوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتابک
تصویر اتابک
(پسرانه)
نگاه دارنده، ادب آموزنده، پدربزرگ از نظر احترام، وزیر پادشاه، مربی کودک، آتابی، آتابای، در دوره قاجار لقبی که به وزیران داده می شد، آتا (پدر) + بیوک (بزرگ) در ترکی، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اتابک
تصویر اتابک
در دورۀ قاجار، وزیر بزرگ، حاکم محلی، مربی کودک، به ویژه مربی شاهزادگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتابک
تصویر اتابک
((اَ بَ))
پدربزرگ، عنوانی که در دستگاه حکومتی سلجوقی به غلامان ترکی که از خود شایستگی نشان می دادند داده می شد و به عنوان مربی شاهزادگان تعیین می شدند، وزیر بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاتابی
تصویر پاتابی
تو سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتابای
تصویر آتابای
نام تیره های از ترکمانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتابیک
تصویر آتابیک
(پسرانه)
پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتابای
تصویر آتابای
(پسرانه)
پدربزرگ، آتا (ترکی) + بای (چینی)، نام یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتابای
تصویر آتابای
بزرگمرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوزبکی
تصویر اوزبکی
از طایفه اوزبک ازبکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتابشی
تصویر ناتابشی
نتابیدن: (و اگر نفس قوی بود - یافرصت آرامش تخیل یابد فارغ بماندازجنبش و آراسته شود مرتابش گوهرهای روحانی را اندروی که سبب ناتابشی ایشان اندروی - از ناپذیرایی نفس بود که مشغول بود بزیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتاوی
تصویر اتاوی
جمع اتاوه، باج ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازبکی
تصویر ازبکی
منسوب به ازبک از طایفه ازبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتابک
تصویر آتابک
اتابک اتابیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتاکی
تصویر هتاکی
ناسزاگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پتابی
تصویر پتابی
توسرخ
فرهنگ لغت هوشیار
چالاکی چستی جلدی، اسب رهواری که اگر تازیانه بر او زنند راه را غلط نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابگی
تصویر تابگی
منسوب به تابه یا نان تابگی. نان ساجی
فرهنگ لغت هوشیار
تاراسی، آن که یار پیامبر دیده یاردیده منسوب به تابع آنکه اصحاب رسول صلی الله علیه و آله را دیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباکی
تصویر تباکی
به دروغ گریه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتابی
تصویر شتابی
زمستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباکی
تصویر تباکی
گریۀ دروغی کردن، خود را به گریه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
نوشتاری مانند مثلاً سخن کتابی،
دارای شکل تخت و کتاب مانند مثلاً باتری کتابی،
ظرف شیشه ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مکعب مستطیل برای نوشیدنی های الکلی، بغلی، کنایه از کنار هم و بدون فاصله،
در فقه غیرمسلمان معتقد به یکی از کتاب های آسمانی، اهل کتاب،
کتابی زدن مثلاً کنایه از نوشیدن شراب از شیشۀ کتابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابعی
تصویر تابعی
هر یک از مسلمانانی که صحابی را دیده و از آنان پیروی کرده باشد
فرهنگ فارسی عمید
گورخر خارا گونه ای جامه که در عتابیه بغداد فراهم می آورند نوعی پارچه (تافته) موجدار و مخطط و با الوان مختلف خارا. توضیح محله ای در بغداد به نام عتابیه منسوب به یکی از افراد بنی امیه عتاب بوجود آمد درین محله پارچه های موجدار و مخطط می بافتند به نام همان محله (عتابیه) و سپس عتابی بدان پارچه ها اطلاق شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
نامه ای - نیپک، بغلی منسوب به کتاب، کافر کتابی: (از علم رهی بمعرفت پیدا کن، مانند کتابی که مسلمان گردد) (جل سیادت) یا کافر کتابی، نوعی شیشه مخصوص مشروب بغلی. یا کتابی ایستادن (در اتوبوس و غیره)، مانند کتاب (در قفسه) پهلوی هم و تنگ یکدیگر سر پا ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتاکی
تصویر هتاکی
بیشرمی، بی حیایی، پرده دری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابعی
تصویر تابعی
((بِ یّ))
منسوب به تابع، آن که اصحاب رسول (ص) را دیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباکی
تصویر تباکی
((تَ))
گریه دروغی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چابکی
تصویر چابکی
چالاکی، چستی، اسب راهوار که اگر تازیانه بر او زنند راه را غلط نکند
فرهنگ فارسی معین
نوعی پارچه موجدار و رنگارنگ شبیه اطلس که در عتابیه بغداد بافته می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
((کِ))
منسوب به کتاب، کافر کتابی، نوعی شیشه مخصوص مشروب، بغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هتاکی
تصویر هتاکی
پرده دری، بی شرمی، بی حیایی
فرهنگ فارسی معین