بامداد کردن. (زوزنی). بامداد از جای شدن. (تاج المصادر بیهقی). پگاه برخاستن. بامداد از جای رفتن، اول چیزی دریافتن. بنوبر و اول چیزی دست یافتن. نوباوۀ چیزی واگرفتن. (زوزنی). نوباوۀ چیزی فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). به اول چیزی رسیدن. خوردن میوۀ اول رسیده را، نو آوردن چیزی. (صراح). اختراع، دوشیزگی ببردن. (تاج المصادر بیهقی) ، پسر زادن در نخستین بار، شنودن اول خطبه. دررسیدن آغاز خطبه را. - قوه ابتکار، قوه اختراع
بامداد کردن. (زوزنی). بامداد از جای شدن. (تاج المصادر بیهقی). پگاه برخاستن. بامداد از جای رفتن، اول چیزی دریافتن. بنوبر و اول چیزی دست یافتن. نوباوۀ چیزی واگرفتن. (زوزنی). نوباوۀ چیزی فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). به اول چیزی رسیدن. خوردن میوۀ اول رسیده را، نو آوردن چیزی. (صراح). اختراع، دوشیزگی ببردن. (تاج المصادر بیهقی) ، پسر زادن در نخستین بار، شنودن اول خطبه. دررسیدن آغاز خطبه را. - قوه ابتکار، قوه اختراع
بکرها، کنایه از تازه، بدیع، جمع واژۀ بکر کشت و زرع، کشاورزی، برای مثال چو ورزه به ابکار بیرون شود / یکی نان بگیرد به زیر بغل (ناصرخسرو۱ - ۳۲۱)، مزرعه، برای مثال دریغ سی و سه باره زر و دروازه ده / دریغ حایط و قصرم زمین و ابکارم (سوزنی - ۶۴)
بِکرها، کنایه از تازه، بدیع، جمعِ واژۀ بِکر کشت و زرع، کشاورزی، برای مِثال چو ورزه به ابکار بیرون شود / یکی نان بگیرد به زیر بغل (ناصرخسرو۱ - ۳۲۱)، مزرعه، برای مِثال دریغ سی و سه باره زر و دروازه ده / دریغ حایط و قصرم زمین و ابکارم (سوزنی - ۶۴)
گشنی کردن شتر با ماده ای که هنوزبه گشنی نیامده باشد. (زوزنی). ایغری کردن اشتر نر وقت اشتها، گشن دادن خرمابن پیش از وقت آن، حاجت خواستن پیش از وقت، آغاز کردن بچیزی. گرفتن تازه چیزی را، خفتن پای کسی، متغیر گردیدن رنگ
گشنی کردن شتر با ماده ای که هنوزبه گشنی نیامده باشد. (زوزنی). ایغری کردن اشتر نر وقت اشتها، گشن دادن خرمابن پیش از وقت آن، حاجت خواستن پیش از وقت، آغاز کردن بچیزی. گرفتن تازه چیزی را، خفتن پای کسی، متغیر گردیدن رنگ
اندیشه نمودن. (ناظم الاطباء). اندیشیدن. تفکر کردن. فکر کردن. تخیل. اندیشه: خویش را در خواب کن زین افتکار سر ز زیر خواب در یقظه برآر. مولوی. هست ذرات خواطر و افتکار پیش خورشید حقایق آشکار. مولوی. گر چه خود اندر محل افتکار نیست سنگ و چوب و خشتی آشکار. مولوی. - افتکار کردن، فکر کردن. اندیشیدن: شکر کدام فضل بجای آورد کسی حیران بماند هر که در این افتکار کرد. سعدی
اندیشه نمودن. (ناظم الاطباء). اندیشیدن. تفکر کردن. فکر کردن. تخیل. اندیشه: خویش را در خواب کن زین افتکار سر ز زیر خواب در یقظه برآر. مولوی. هست ذرات خواطر و افتکار پیش خورشید حقایق آشکار. مولوی. گر چه خود اندر محل افتکار نیست سنگ و چوب و خشتی آشکار. مولوی. - افتکار کردن، فکر کردن. اندیشیدن: شکر کدام فضل بجای آورد کسی حیران بماند هر که در این افتکار کرد. سعدی
خوشحال شدن. خشنود شدن، بشارت یافتن: صد کراهت در درون تو چو خار کی بود انده، نشان ابتشار. مولوی. ای بسا در گور خفته خاک وار به ز صد زنده بنفع و ابتشار. مولوی
خوشحال شدن. خشنود شدن، بشارت یافتن: صد کراهت در درون تو چو خار کی بود انده، نشان ابتشار. مولوی. ای بسا در گور خفته خاک وار به ز صد زنده بنفع و ابتشار. مولوی
حیلت کردن، دعوی بدروغ کردن، زنی را بیگناه بخویشتن آلوده کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، دونیم کردن شمشیر را، تاسه برافتادن کسی را از ماندگی، کوتاهی نکردن در نفع یا ضرر کسی، زاری و الحاح کردن در دعا، یا دعا کردن هر ساعت و خاموش نشدن، خفتن بر خیال خود، دشنام دادن کسی را بچیزی که در او بود
حیلت کردن، دعوی بدروغ کردن، زنی را بیگناه بخویشتن آلوده کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، دونیم کردن شمشیر را، تاسه برافتادن کسی را از ماندگی، کوتاهی نکردن در نفع یا ضرر کسی، زاری و الحاح کردن در دعا، یا دعا کردن هر ساعت و خاموش نشدن، خفتن بر خیال خود، دشنام دادن کسی را بچیزی که در او بود
بازگردیدن بر چیزی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حمله کردن و میل نمودن بر چیزی. (از اقرب الموارد). عکر. عکور. (از اقرب الموارد). مثل العکر. (از المصادر زوزنی).
بازگردیدن بر چیزی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حمله کردن و میل نمودن بر چیزی. (از اقرب الموارد). عَکر. عُکور. (از اقرب الموارد). مثل العکر. (از المصادر زوزنی).
غله اندوختن گران فروختن را بگاه گرانی. غله نگاه داشتن تا بگرانی بفروشد. (منتهی الارب). غله به نیت گرانی جمع کردن. (غیاث). غله داشتن امید تنگی را. (تاج المصادر). حکر. تحکر. انبار کردن. احتکار، نگاهداری طعام و خوراک است بجهت گران شدن و قحط شدن. (تعریفات جرجانی). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتکار، در لغت بازداشت چیزی است برای آنکه پس از گران شدن قیمت آن بفروش برسانند. و حکره بضم حاء حطّی و سکون کاف اسم مصدر است. و شرعاً خریداری خواربار آدمی است و بهائم و بازداشت آن است تا زمان گران شدن آن. و خواربار آدمی عبارت است از برنج و ذرت و گندم و جو و امثال آن جز عسل و روغن که از خواربار مستثنی است و قوت بهائم هم عبارت است از کاه و جو و مانند آن و مدّت بازداشت را برخی چهل روز گفته اند و پاره ای یکماه دانسته اند و بعضی زیاده از سالی هم تعیین کرده اند و این مدّتهای تعیین شده در مقابل کیفری است که در عرف باید متحمل شوند و الاّ این عمل شرعاً حرام است. و مرتکب آن مرتکب گناه است، خواه مدّت را کم یا زیاد قرار دهد. چه احتکار با مقرراتی که در شرع است امری غیرمجاز است. و بعضی در احتکار شرط دانسته اند که هنگامی که جنسی گران شد به امید آنکه گرانتر شود، خریداری میکنند چنانکه در اختیار آمده است. پس اگر خریدار در ارزانی خریداری کند، و زیانی بمردم نرساند، در احتکار جنس حرجی نیست. از جامع الرموز والدّرر در کتاب الکراهیّه: انبارهای اهل احتکار چون دل مادر موسی فارغ شد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، ستهیدن. (منتهی الارب) ، سوگند یاد کردن. (منتهی الارب) ، شتابی کردن، تافته و بی قرار گردیدن. (منتهی الارب)
غله اندوختن گران فروختن را بگاه گرانی. غله نگاه داشتن تا بگرانی بفروشد. (منتهی الارب). غله به نیت گرانی جمع کردن. (غیاث). غله داشتن امید تنگی را. (تاج المصادر). حکر. تحکر. انبار کردن. احتکار، نگاهداری طعام و خوراک است بجهت گران شدن و قحط شدن. (تعریفات جرجانی). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتکار، در لغت بازداشت چیزی است برای آنکه پس از گران شدن قیمت آن بفروش برسانند. و حُکره بضم حاء حطّی و سکون کاف اسم مصدر است. و شرعاً خریداری خواربار آدمی است و بهائم و بازداشت آن است تا زمان گران شدن آن. و خواربار آدمی عبارت است از برنج و ذرت و گندم و جو و امثال آن جز عسل و روغن که از خواربار مستثنی است و قوت بهائم هم عبارت است از کاه و جو و مانند آن و مدّت بازداشت را برخی چهل روز گفته اند و پاره ای یکماه دانسته اند و بعضی زیاده از سالی هم تعیین کرده اند و این مدّتهای تعیین شده در مقابل کیفری است که در عرف باید متحمل شوند و الاّ این عمل شرعاً حرام است. و مرتکب آن مرتکب گناه است، خواه مدّت را کم یا زیاد قرار دهد. چه احتکار با مقرراتی که در شرع است امری غیرمجاز است. و بعضی در احتکار شرط دانسته اند که هنگامی که جنسی گران شد به امید آنکه گرانتر شود، خریداری میکنند چنانکه در اختیار آمده است. پس اگر خریدار در ارزانی خریداری کند، و زیانی بمردم نرساند، در احتکار جنس حرجی نیست. از جامع الرموز والدّرر در کتاب الکراهیّه: انبارهای اهل احتکار چون دل مادر موسی فارغ شد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، ستهیدن. (منتهی الارب) ، سوگند یاد کردن. (منتهی الارب) ، شتابی کردن، تافته و بی قرار گردیدن. (منتهی الارب)