جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ابتشار

ابتشار

ابتشار
خوشحال شدن. خشنود شدن، بشارت یافتن:
صد کراهت در درون تو چو خار
کی بود انده، نشان ابتشار.
مولوی.
ای بسا در گور خفته خاک وار
به ز صد زنده بنفع و ابتشار.
مولوی
لغت نامه دهخدا

ابتکار

ابتکار
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
فرهنگ لغت هوشیار

ابتشاک

ابتشاک
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
ابتشاک
فرهنگ لغت هوشیار

ابتسار

ابتسار
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
ابتسار
فرهنگ لغت هوشیار