جدول جو
جدول جو

معنی ابتسام - جستجوی لغت در جدول جو

ابتسام
نرم خندیدن، لبخند
تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
فرهنگ لغت هوشیار
ابتسام
(دخترانه)
تبسم، لبخند
تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
فرهنگ نامهای ایرانی
ابتسام
تبسم کردن، لبخند زدن، شکفتن
تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
فرهنگ فارسی عمید
ابتسام
((اِ تِ))
لبخند زدن، تبسم کردن، شکرخند، لبخنده
تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتسار
تصویر ابتسار
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشته شدن نگاشیدن (نقش گرفتن)، آزباییدن (آزبا دعا)، فرمان بردن، پناه جستن فرمان بردن رسم و فرمان بجای آوردن، نگاشته شدن نقش گرفتن صورت پذیر شدن صورت بسته شدن در چیزی نقش بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتسام
تصویر اقتسام
بخش کردن، قسمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتسام
تصویر ارتسام
فرمان بردن، نقش کردن، رسم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتسام
تصویر اقتسام
قسمت کردن، بخش کردن، قسم یاد کردن، سوگند خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتسام
تصویر ارتسام
((اِ تِ))
رسم و فرمان به جای آوردن، نقش گرفتن، صورت پذیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتسام
تصویر اقتسام
((اِ تِ))
پخش کردن، قسمت کردن، سوگند خوردن، قسم یاد کردن، جمع اقتسامات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتسام
تصویر اتسام
برخورد نام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتسام
تصویر اتسام
((اِ تِّ))
نشان دار شدن، موسوم شدن، نامیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتسام کردن
تصویر ابتسام کردن
تبسم کردن شکر خند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره اسفنجیان که بحری است و دارای مقدار زیادی نمکهای قلیایی میباشد. از خاکستر آن سود محرق (ئیدرات سدیم) استخراج میکنند غسول حمض اشنان دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتئاش
تصویر ابتئاش
واپس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاع
تصویر ابتیاع
خریدن، خریداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاض
تصویر ابتیاض
خود پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاج
تصویر ابتیاج
خوب درخشیدن برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهال
تصویر ابتهال
زاری، دعا و زاری، تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهار
تصویر ابتهار
حیلت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
شادی، شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاق
تصویر ابتلاق
درخشیدن، درفشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاج
تصویر ابتلاج
پگاهیدن دمیدن بامداد صبح برآمدن، بامداد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاد
تصویر ابتعاد
دوری گزیدن دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاث
تصویر ابتعاث
نشر، برانگیختن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشاک
تصویر ابتشاک
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشار
تصویر ابتشار
خوشحال شدن، خوشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزار
تصویر ابتزار
دست درازی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتراد
تصویر ابتراد
آب سرد آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
خواروکهنه کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار