جدول جو
جدول جو

معنی ابتداد - جستجوی لغت در جدول جو

ابتداد(کَ / کِ)
گرفتن کسی رااز دو جانب وی. دو چیز از دو جانب یک چیز درآمدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعتداد
تصویر اعتداد
متعدد شدن، به شمار آمدن، در شمار آوردن، اعتنا کردن و اهمیت گذاشتن به چیزی، پشت گرمی، اعتماد، عده نگه داشتن، آنچه در تصرف یا مالکیت کسی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
چیز تازه ای آوردن، نوآوری، بدعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امتداد
تصویر امتداد
دراز شدن، کشیده شدن، طول کشیدن، کشیدگی، کشش، درازی، راستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتداد
تصویر ارتداد
رد کردن حداقل یکی از اصول دین، از دین برگشتن، مرتد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتداد
تصویر اشتداد
سخت شدن، قوی شدن، استوار شدن،
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان،
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، رستی، جزالت، ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
(بِ قَ / قِ)
سوی چیزی شتافتن. تاخت بردن به. تعجیل در کار. پیشی گرفتن
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
چیزی نو آوردن. نو پیدا کردن. (زوزنی). نو آوردن. چیزی نو نهادن، اهل بدعت شدن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ خوا / خا)
خویشتن به آب سرد شستن. (زوزنی) ، آب سرد آشامیدن
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ گُ)
استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). استوار گردیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ)
بشمار آوردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). با شمار آوردن. (مقدمۀ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 5). بشمار آوردن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن عادل بن علی). بشمار آوردن. (ناظم الاطباء).
- دراعتداد آوردن یا بودن، در شمار متصرفات و املاک کسی آوردن یا بودن: ابوعلی نسا مأمون را مسلم داشت و خوارزمشاهی را جواب بازداد و گفت ابیورد در اعتداد برادرم محسوب و مکتوب است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 106). سلطان طوس در اعتداد او آورد و او با جمعی از طبقات لشکر بطوس و بهرات رفت. (ایضاً ص 173). هر آنچه توقع افتد از ترتیب و ترحیب و اکرام و انعام و تفخیم و تقدیم پیش گرفته شود و حالی را قومش در اعتداد تو آورده شد. (ایضاً ص 225). از عرصۀ خراسان برباید خاستن و بقهستان که در اعتداد تست مقیم نشستن. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 63). بادغیس و کنج رستاق بزیادت در اعتداد فرموده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 55). بلخ و ترمذ و هرات و بست بر اعتداد او تقریرکرد. (ایضاً ص 64). آن توقع نبود که این جفا و منازعت در اعتداد موروث و حق قدیم از جهت تو ظاهر گردد. (ایضاً ص 77). فیروزان بن الحسن را ببصره فرستاد تا بصره نیز مستخلص گرداند و در عداد اعتداد او آورد. (ایضاً ص 72).
لغت نامه دهخدا
(کارْ، رَ / رِ)
رد شدن. (غیاث اللغات) ، فراخ گردانیدن.
- ارتساغ بعیال، وسعت دادن به نفقۀ عیال: ارتسغ علی عیالک، فراخ گردان نفقه را بر عیال خود. مقابل تقتیر
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ بَ)
سخت و قوی و استوار شدن. (منتهی الارب). سختی در هر چیز:در عین اشتداد مرض طاعون من در شهر ماندم. (فرهنگ نظام). سخت شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13). سخت کردن و سخت گرفتن. (آنندراج). شدت و سختی. (غیاث) ، دروغ صریح گفتن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دراز و کشیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(صَ شِ کَ)
احتداد بر، خشم گرفتن بر، دزدیدن. (منتهی الارب) ، گوسفند دزدیدن بشب یا از چراگاه. (تاج المصادر). گوسفند دزدیدن. (زوزنی) ، احتراس آن است که در کلامی که موهم خلاف مقصود باشد کلامی دیگر وارد کنند که رفع آن ایهام و ابهام کند، چنانکه در آیۀ شریفۀ: فسوف یأتی اﷲ بقوم یحبّهم و یحبونه اذله علی المؤمنین اعزّه علی الکافرین. (قرآن 54/5) ، چه اگر فقط وصف اذله علی المؤمنین، ذکر می شد توهم میکردند که آن بسبب ضعف مؤمنین است و این خلاف مقصود است، پس بر سبیل تکمیل، اعزه علی الکافرین را آورده. (تعریفات جرجانی). و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتراس با راء مهمله نزد علماء معانی، نوعی از اطناب است و تکمیل هم گویند. و آن عبارت است از اینکه شاعر یا ناثر در وسط یا آخر کلام خود، جمله ای ایراد کند که اگر در طی سخن خود کلامی موهم بر خلاف مقصود ایراد کرده باشد، آن جمله رفع ابهام کند، مانند فرمودۀ ایزدی در قرآن مجید: قالوا نشهد انک لرسول اﷲ واﷲ یعلم انک لرسوله واﷲ یشهد ان ّ المنافقین لکاذبون. (قرآن 1/63) ، که در این آیت جملۀ وسط، احتراس است که تصور نرود در نفس الامر تکذیبی واقع شده است. در عروس الافراح گفته است: اگر گفته شود که هریک از جملات آیت مذکوره، افادۀ معنی جدیدی کند و از این از مبحث اطناب خارج باشد، جواب گوئیم که جملۀ وسط نسبت بجملۀ ماقبل اطناب است، چه رفع توهم از خلاف مقصود را کرده و هرچندکه معنی مستقلی را هم دارا هست. و نیز مانند این آیت که: لایحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لایشعرون. (قرآن 18/27) ، که و هم لایشعرون، در این آیت احتراس را باشدتا نسبت به سلیمان گمان بد نبرند که ستمکار است. و وجه تسمیۀ آن به احتراس برای آن است که احتراس بمعنی تحفظ است و این صنعت نیز سخن را از نقصان ایهام محفوظ میدارد. و وجه تسمیۀ آن بتکمیل نیز ظاهر است. سپس نسبت بین احتراس و ایغال آن است که احتراس از ایغال اعم است. زیرا احتراس در شعر و نثر و اول و وسط وآخر کلام واقع شود، ولی ایغال بخلاف احتراس واجب است که در آخر بیت باشد. و نیز احتراس اخص از ایغال باشدزیرا احتراس برای رفع ایهام خلاف مقصود ایراد شود، بخلاف ایغال، زیرا ایغال واحب نیست رفع ایهام خلاف مقصود کند. پس نسبت بین آن دو عموم و خصوص من وجه باشد. اما نسبت بین احتراس و تذییل، ظاهراً مباینت است، زیرا احتراس برای رفع ایهام خلاف مقصود و تذییل برای تأکید است، جز آنکه جائز است شیئی در آن واحد هم مؤکد شی ٔ دیگر و هم رافع ایهام خلاف مقصود باشد. پس در این صورت بین احتراس و تذییل عموم و خصوص من وجه باشد. این بود خلاصۀ آنچه در اتقان و مطول و اطول و حواشی مطول راجع بصنعت احتراس بیان شده و نسبت بین احتراس و تتمیم در ضمن معنی لفظ تتمیم بیان گردیده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقتداد
تصویر اقتداد
به درازا شکافتن، جدا کردن، نیک اندیشیدن بازشناختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابترداد
تصویر ابترداد
پاشویه، آب سرد نوشیدن، خودشوئی باآب سرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتراد
تصویر ابتراد
آب سرد آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
چیز نو آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتداد
تصویر احتداد
خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتداد
تصویر ارتداد
رد شدن، بر گشتن از دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استداد
تصویر استداد
راست شدن استوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتداد
تصویر اشتداد
استوار وقوی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتداد
تصویر امتداد
دراز و کشیده شدن، طول مد وکشش، کشیدگی و درازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاد
تصویر ابتعاد
دوری گزیدن دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتداد
تصویر اعتداد
بشمار آوردن، چیزی را اهمیت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتداد
تصویر اعتداد
((اِ تِ))
به حساب آوردن، اعتماد داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتداد
تصویر اشتداد
((اِ تِ))
سخت شدن، محکم شدن، نیرو گرفتن، نیرومندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتداد
تصویر ارتداد
((اِ تِ))
از دین برگشتن، کافر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
((اِ تِ))
نوآوردن، چیز تازه ای آوردن، بدعت نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتداد
تصویر امتداد
((اِ تِ))
کشیده شدن، کشش، درازی، طول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
نوآوری، نویابی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتداء
تصویر ابتداء
آغاز، آغازیدن، نخست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امتداد
تصویر امتداد
راستا
فرهنگ واژه فارسی سره
آغاز، شروع
دیکشنری اردو به فارسی