معنی ابتداع - فرهنگ فارسی عمید
معنی ابتداع
- ابتداع
- چیز تازه ای آوردن، نوآوری، بدعت
تصویر ابتداع
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ابتداع
ابتداع
- ابتداع
- چیزی نو آوردن. نو پیدا کردن. (زوزنی). نو آوردن. چیزی نو نهادن، اهل بدعت شدن
لغت نامه دهخدا
ابتلاع
- ابتلاع
- به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار