- ائو
از اصوات به هنگام اعتراض، صدای زوزه
معنی ائو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پدر، بر سر کنیه های مردان در می آید و به معنی پدر است مثلاً ابوالحسن، ابوالقاسم،
بر سر صفت درمی آید مثلاً ابوالفضائل، ابوالمفاخر.
گاهی مخفف و بدون همزه استعمال می شود مثلاً بوعلی، بوالقاسم، بوتراب، بوالحسن.
در فارسی «با» نیز می گویند مثلاً بایزید،
در دستور زبان عربی لفظ اب در حالت رفع به صورت «ابو» و در حالت نصب به صورت «ابا» و در حالت جر به صورت «ابی» درمی آید مثلاً ابوبکربن ابی قحافه، اباعبداللّه
بر سر صفت درمی آید مثلاً ابوالفضائل، ابوالمفاخر.
گاهی مخفف و بدون همزه استعمال می شود مثلاً بوعلی، بوالقاسم، بوتراب، بوالحسن.
در فارسی «با» نیز می گویند مثلاً بایزید،
در دستور زبان عربی لفظ اب در حالت رفع به صورت «ابو» و در حالت نصب به صورت «ابا» و در حالت جر به صورت «ابی» درمی آید مثلاً ابوبکربن ابی قحافه، اباعبداللّه
دورۀ اول از دوران سوم زمین شناسی که مدت آن را در حدود ۲۰ میلیون سال دانسته اند
(ءُ)
لغت نامه دهخدا
چینیان این نام را به ایزد تعالی اطلاق نمایند و مراد آنان عقل کل و قانون اعظم است و شخصی تاموچه نام شش قرن قبل از میلاد مسیح دینی ایجاد نموده که طبق آن فقط پرستش به آفریدگار باید کرد، چینی ها به پیروان این آئین تائوچو گویند کتاب مقدّس این دین تائوته کینگ نامیده میشود که معتقدات اینان را در بر دارد و مردی فرانسوی موسوم به استانیسلاس جولیان از اهالی روسیه آنرا بفرانسه ترجمه کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
آلتی آهنی که آنرا گرم کنند و کیسی و چین و نورد جامه را توسط آن بر طرف سازند و یا در طول ساق شلوار خط ایجاد کنند. سابقا بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جایی نصب میکردند و بزیر آن آتش میافروختند و جامه بر نیم خم میکشیدند. یا اتوی برقی (الکتریکی)، اتویی که حرارت آن بوسیله یک صفحه عایق میکا که دور آن سیم فرونیکل پیچیده شده و دو سر آن بدو شاخه برق وصل است تاء مین میگردد. چین بر
((اَ))
فرهنگ فارسی معین
اب، پدر، ضح در عربی در حالت رفعی این کلمه را به صورت «ابو» و در حالت نصبی «ابا» و در حالت جری «ابی» گویند و غالباً در آغاز کنیه مردان درآید مانند «ابن» و گاه در آغاز بعضی اسم های جنس، فارسی زبانان رعایت حالت های
((اِ کُ))
فرهنگ فارسی معین
بازگشت صوت پس از برخورد با مانع به طوری که با صوت ارسالی مخلوط نشود و صدای آن از صدای اول جدا شنیده شود، پژواک (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای پخش صدا که با تکرار منظم صدا آن را خوش طنین تر می کند
((اُ))
فرهنگ فارسی معین
اطو، ابزاری آهنی با یک صفحه صاف که به وسیله برق گرم می شود و با آن چین و چروک پارچه یا لباس را از بین ببرند
تازه زا، زاج، زاچ
کاهو
زنی که تازه زایمان کرده باشد
طایفه ای در سوادکوه
دانه ی گندم و برنج بوداده، باقی مانده ی برخی میوه جات نیم.، بئو، بازو، انبوه بودن محصول درخت