جدول جو
جدول جو

معنی اتو

اتو((اُ))
اطو، ابزاری آهنی با یک صفحه صاف که به وسیله برق گرم می شود و با آن چین و چروک پارچه یا لباس را از بین ببرند
تصویری از اتو
تصویر اتو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اتو

اتو

اتو
وسیله ای فلزی که با برق یا زغال گرم می شود و با آن چروک های لباس یا پارچه را برطرف می کنند
اتو زدن (کردن، کشیدن): کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروک های آن هموار شود
اتو
فرهنگ فارسی عمید

اتو

اتو
در زبانهای اروپائی مزید مقدمی است بمعنی خود، بخودی خود.
لغت نامه دهخدا

اتو

اتو
تَله. فِر. آلتی که بدان کیسی و چین و نورد جامه راست کنند و پیش از این بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جائی نصب کردندی و بزیرآتش افروختندی و جامه بر نیم خم کشیدندی و کلمه روسی اَوتوک از فارسی گرفته شده است. و آن با فعل کردن و زدن و کشیدن صرف شود و دردهای مفاصل موضع را با اُتو گرم کنند:
مگر اطلس و صوف دارد مفاصل
که داغ از اُتو کردنش بود واجب.
نظام قاری.
جامه ها سربسر از داغ اتو سوخته دل
جز نپرداخته کرباس که خامست اینجا.
نظام قاری.
آن جامۀ اتوزده و آن صوف سربمهر
اینجا نگر که داغ که و آنجا نشان کیست.
نظام قاری.
صوف و اطلس مینهند از عشق هم داغ اتو
آفرین او را که داغ مهر یاری بر دلست.
صائب.
جامه هرچند، اتو بیشترست.
؟
در بعض لغت نامه ها اتو بضمتین و تشدید ثانی هم آمده بمعنی آرایشی معروف که بر جامه ها کنند.
- اتو کشیدن، بمعنی خمیازه کشیدن و زبان برآورده رم کردن سگ نیز آمده است:
چو سگ گرد آن کوی بو می کشم
بیاد اُتوکش اتو می کشم.
وحید
لغت نامه دهخدا

اتو

اتو
از توابع دهستان کسلیان قائم شهر، مقداری، اندکی، نام روستایی در قائم شهر، روستایی از دهستان
فرهنگ گویش مازندرانی

اتون

اتون
تون گلخن آتون گلخن گرمابه، تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان، آتشدان آهنین. تون گلخن آتون گلخن گرمابه، تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان، آتشدان آهنین
فرهنگ لغت هوشیار

اتوم

اتوم
تمام تر کامل تر. یا بنحو اتم. بنحو اکمل بتمامتر صورتی. یا بوجه اتم. بوجه اکمل بتمامترصورتی
فرهنگ لغت هوشیار