جدول جو
جدول جو

معنی ائزاء - جستجوی لغت در جدول جو

ائزاء
(اِ)
رجوع به ایزاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
گل اندودن گرداگرد دیوار خانه را، (از ’وزی’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، گل اندود کردن گرداگرد خانه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رجوع به ایباء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رجوع به ایتاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایداء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایذاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایراء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایزار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایلاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایناء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جزء و جزو. پاره ها. بهره ها. بخش ها:
کجا کل آمده باشد چه باشد قیمت اجزا.
قطران.
شوهر زن را میکشت و میجوشانید و به اجزاء و اعضاء او تزجّی و تغذّی میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
اجزای وی است هرچه در گیتی
با کل چه برابری کند اجزا.
قاآنی.
این کلمه را در فارسی به ’ها’ جمع بسته اند:
شاه دانستی که وقتی ماهی و گاو زمین
کل اجزاهای گیتی را کنند از هم جدا.
خاقانی.
مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجزاء، جمع جزء است، و معانی آن در کلمه جزء بیان گردید، معنی اجزاء اصلیه و زائده و تفسیرش در ضمن معنی نمو بیان شود، بسیار دادن، اجزال عطا، اکثار بخشش. (منتهی الارب). تمام کردن عطا. (تاج المصادر) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
اجزاء سکین،دسته کردن کارد را. (منتهی الارب). کارد را دسته کردن. (تاج المصادر) ، باقی گذاشتن بقیه را: اجزع جذعهً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به سرما کشتن شتر را، بزوجیت و زنی دادن زن را. (از اقرب الموارد) ، سزاواری، انس گرفتن. (آنندراج) (غیاث اللغات). انس گرفتن به چیزی. (منتهی الارب) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِزْ زا)
جمع واژۀ قزّ. (ناظم الاطباء). رجوع به قز شود، برخود لرزیدن. (منتهی الارب). فسره گرفتن. موی بر اندام بپای خاستن و پوست ها فراهم آمدن از لرزش. (ترجمان القرآن). برخاستن موی بر اندام. (بحر الجواهر) ، خشک و تنگ گردیدن سال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
عیب ناک گردیدن سپس راستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عیب ناک گردیدن پس از درستی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
خوار و رام کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، رسواکننده تر. خوارکننده تر: فارسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی ایام نحسات لنذیقهم عذاب الخزی فی الحیوه الدنیا و لعذاب الاّخره اخزی و هم لاینصرون. (قرآن 16/41)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ده کوچکی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). پر کردن ظرف. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ترسیدن.
لغت نامه دهخدا
(سِ پَهْ کَ / کِ)
شیر دادن، بیاسودن
لغت نامه دهخدا
(اَت ت)
کارزار کردن شوی زن: اغزت المراءه اغزاءً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اغزت المراءه، غزا بعلها. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رزء. مصیبت ها:
رمانی الدّهر بالأرزاء حتی
فؤادی فی غشاء من نبال.
متنبّی، منسوب به ارزن که موضعی است به فرسنگی از شیراز. (غیاث اللغات). و ظاهراً محرف ارزنی است
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ مَ / مِ پَ)
پشت بازنهادن به.
لغت نامه دهخدا
(اَ عِزْ زا)
جمع واژۀ عزیز، بمعنی ارجمند وکمیاب. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). عزیزان. ارجمندان. کرام. و رجوع به عزیز شود، عاریه دادن شتر خود را بکسی: اعسب فلان فلاناً جمله، اعاره ایاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
برجهانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گزیت (جزیه) دادن، بی نیاز گردانیدن، بی نیاز شدن، جمع جز، خرده ها ریزه ها، پاره ها، بخش ها، بهرها، زیر دستان در سازمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاء
تصویر ارزاء
جمع رزء، سوک ها، موژها، مصیبتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاء
تصویر انزاء
بر جهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزاء
تصویر الزاء
سیر چرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغزاء
تصویر اغزاء
جنگ آغالی: بر انگیختن به جنگ مولش دادن به بدهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزاء
تصویر اعزاء
ارجمند، کمیاب، عزیز، گرام، جمع عزیز گرامیان عزیزان
فرهنگ لغت هوشیار
برابر، جا، روبه روی، برابری برابرانه مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجزاء
تصویر اجزاء
جمع جزء و جزو، پاره ها، بهره ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازاء
تصویر ازاء
((اِ))
مقابل، برابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجزاء
تصویر اجزاء
پاره ها، اندام ها
فرهنگ واژه فارسی سره