جدول جو
جدول جو

معنی آگن - جستجوی لغت در جدول جو

آگن(گِ)
در کلمات مرکبه، مرادف آگین. گن. گین
لغت نامه دهخدا
آگن
آگندنی باشد مثل آنچه در جامه و لحاف و بالش کنند از پنبه و پشم و غیره، آگننده. حشو آکنه آکنش، در کلمات مرکببمعنی آلود (آلوده) مرصع انباشته مانند و گونه دارا و صاحب اندود (اندوده) آید: زهر آگین گوهر آگین عقیق آگین طلسم آگین عشرت آگین زرآگین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آگندن
تصویر آگندن
پر کردن، انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکندن، آکنیدن، پر ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگنده گوش
تصویر آگنده گوش
آنکه گوش شنوا ندارد، کر، کسی که به پند و اندرز گوش ندهد، اندرزناپذیر، برای مثال پریشیده عقل و پراگنده هوش / ز قول نصیحت گر آگنده گوش (سعدی۱ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگنیدن
تصویر آگنیدن
آکندن، انباشتن، پر کردن، گنجاندن، جا دادن، برای مثال آنکه اندر جهان ندارد گنج / چون توان آگنیدنش در کنج (اوحدی - ۵۷۹)، دفن کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگنیده
تصویر آگنیده
آگنده، انباشته، پر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگنج
تصویر آگنج
رودۀ گوسفند آکنده از گوشت پخته یا خوراکی دیگر، پرکرده، پسوند متصل به واژه به معنای انباشته مثلاً جگرآگنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگننده
تصویر آگننده
پر کننده
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ)
رجوع به آکندنی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ اَ کَ دَ)
رجوع به آکنیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
رجوع به آکنده گوش شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
رجوع به آکنده شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
رجوع به آکندگی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ گِ رِ تَ)
رجوع به آکندن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
رجوع به آکند شود
لغت نامه دهخدا
(گَ نِ)
رجوع به آکنش شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
رجوع به آکنیده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبن
تصویر آبن
طعام خشک
فرهنگ لغت هوشیار
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
فرهنگ لغت هوشیار
حشو آکنه آکنش، در کلمات مرکببمعنی آلود (آلوده) مرصع انباشته مانند و گونه دارا و صاحب اندود (اندوده) آید: زهر آگین گوهر آگین عقیق آگین طلسم آگین عشرت آگین زرآگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگه
تصویر آگه
آگاه، با خبر، مطلع، عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگون
تصویر آگون
نگون واژگون: سرآگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگندگی
تصویر آگندگی
کیفیت و حالت آگنده
فرهنگ لغت هوشیار
پر کردن انباشتن امتلا، حشو در نهادن آکنه نهادن آکنش نهادن، پوشیدن سطح چیزی بچیزی، غنی کردن آبادان کردن، دفن کردن مدفون ساختن، یاآکندن پهلو. فربه شدن، یاآکندن یال. قوی شدن بزرگ شدن، یاریش بفلفل آکندن، تیز تر کردن غم درد یاخشم بجای تسکین آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگندنی
تصویر آگندنی
لایق آکندن در خور آکندن، حشو آکنه آکنش
فرهنگ لغت هوشیار
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگنیدن
تصویر آگنیدن
آکندن
فرهنگ لغت هوشیار
در کلمات مرکب بمعنی انباشته و پر کرده آید: جگر آگنج (جگرآکند)، روده ستبر گوسفند که از گوشت پخته یا خوراکهای دیگر آگنده باشد جگر آگند جرغند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگند
تصویر آگند
انباشتن آگندن، در کلمات مرکب بمعنی آگنده آید: جگر آگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگنش
تصویر آگنش
عمل آکندن، حشو آکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگنه
تصویر آگنه
کوه در ساقه یا ریشه گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگو
تصویر آگو
بوم، جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگنده گوش
تصویر آگنده گوش
((گَ دِ))
اندرز ناپذیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگنج
تصویر آگنج
((گَ))
در ترکیب با کلمات معنی انباشته و پر کرده می دهد، جگر آگنج، روده گوسفند آکنده از گوشت پخته یا خوراکی های دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگنوستیسیزم
تصویر آگنوستیسیزم
نمیدانم گرایی، نمی دانم گیشی
فرهنگ واژه فارسی سره