جدول جو
جدول جو

معنی آکل - جستجوی لغت در جدول جو

آکل
خورنده، ویژگی کسی یا چیزی که غذا می خورد، نان خور
تصویری از آکل
تصویر آکل
فرهنگ فارسی عمید
آکل
(کِ)
خورنده. ج، آکلین:
زآنکه تو هم لقمه ای هم لقمه خوار
آکل و مأکولی ای جان هوش دار.
مولوی.
- امثال:
دنیا آکل و مأکول است.
، ملک. سلطان. پادشاه
لغت نامه دهخدا
آکل
خورنده، پادشاه خورنده
تصویری از آکل
تصویر آکل
فرهنگ لغت هوشیار
آکل
((کِ))
خورنده
تصویری از آکل
تصویر آکل
فرهنگ فارسی معین
آکل
پادشاه، خورنده
تصویری از آکل
تصویر آکل
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آکله
تصویر آکله
جذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، خوره، داءالاسد، لوری، کلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مآکل
تصویر مآکل
ماکل ها، خوردنی ها، خوراکی ها، جمع واژۀ ماکل
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
جمع واژۀ آکل
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ آکله. خورندگان (زنان)
لغت نامه دهخدا
(کِ لُ نَ سِهْ)
فرفیون. فربیون. افربیون. انفسه. حافظالنحل. حافظالاطفال. تاکوب. لبن سوداء، کافور، نفت
لغت نامه دهخدا
(کِ لُلْ مُ)
لقب حارث بن عمرو بن حجر الکندی، هیجدهمین از ملوک معد، جدّ امروءالقیس شاعر معروف
لغت نامه دهخدا
(کِ لَ)
تأنیث آکل. خورنده (زن) ، هر قرحه که گوشت را خورد، خوره. خوره باد. (ربنجنی) ، قسمی ریش که بر اندام افتد و گوشت را خورد. و این غیر ارمنی دانه است. جذام. و قسمی از آن آکلۀ دهان است که تنها در دهان پیدا شود.
- امثال:
مال یتیم آکله است، یعنی چون کسی آن را در مال خود درآمیزد همه مال تباه شود.
، ماشیۀ چرنده
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / لِ)
آکوله. بهترین جنسی از اجناس برنج. اجود انواع برنج
لغت نامه دهخدا
(کِ لَ تُلْ لَ)
کارد، چوب دستی آهن دار، آتش، تازیانه
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با هم خوردن، کشتن دلیران بعضی مر بعض را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ کِ)
جمع واژۀ مأکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مأکل که مصدر میمی است به معنی خوردن و اطلاق این بر مأکول بطریق مجاز است از قبیل اطلاق مصدر بر مفعول چنانکه خلق به معنی مخلوق. (غیاث). چیزهای خوردنی و خوردنیها. (ناظم الاطباء) : شاید که شیر از تشدید و تکلیفی که... بر خود نهاده است و از مآکل و مطاعم لطیف و دلخواه برنبات و میوه خوردن اقتصار کرده عاجز آید و... (مرزبان نامه ص 224). چه او را در مآکل و ملابس و همه حالات به علاءالدین مشتبه بایستی زیست. (جهانگشای جوینی).
- مآکل و مشارب، خوردنیها و نوشیدنیها. (ناظم الاطباء) : زاهد کسی باشد که او را به آنچه تعلق به دنیا دارد مانند مآکل و مشارب رغبت نبود. (اوصاف الاشراف ص 22).
- ملابس و مآکل، پوشاکها و خوردنیها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آمل
تصویر آمل
امیدوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکل
تصویر بکل
آمیزش، غنیمت
فرهنگ لغت هوشیار
غربال با سوراخهای تنگ، فرانسوی جلبک از رستنی های آبی سنبل الطیب آله، اشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکس
تصویر آکس
فرانسوی آسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکپ
تصویر آکپ
داخل دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکب
تصویر آکب
گرداگرد درون دهان لپ لنبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکال
تصویر آکال
جمع اکل، روزی ها خوراک ها میوه ها مزه ها سبزی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکو
تصویر آکو
بوم، جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکلات الحشرات
تصویر آکلات الحشرات
کرمخوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکلات النمل
تصویر آکلات النمل
مورچه خوران
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دوکجه نوعی از پرانتز که در وسط شکسته و بصورت زاویه بسوی خارج در آمده و آنرا افقی یا عمودی بکار برند برای نشان دادن نقاط مشترکی که کلمات یاارقام و اعداد دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکله
تصویر آکله
نوعی بیماری که به فارسی خوره گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکا
تصویر آکا
ترکی برادر کلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکله
تصویر آکله
((کِ لِ))
مؤنث آکل، خورنده، خوره، جذام، کنایه از زن زشت و بدترکیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکلات الحشرات
تصویر آکلات الحشرات
کرم خوران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکلات النمل
تصویر آکلات النمل
مورچه خوران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکلاد
تصویر آکلاد
دوکجه، دوکژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکله
تصویر آکله
خوره، زن پرخور
فرهنگ واژه فارسی سره
ابرص، جذام، خوره، خورنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد