معنی آکل آکل (کِ) خورنده. ج، آکلین: زآنکه تو هم لقمه ای هم لقمه خوار آکل و مأکولی ای جان هوش دار. مولوی. - امثال: دنیا آکل و مأکول است. ، ملک. سلطان. پادشاه لغت نامه دهخدا