جدول جو
جدول جو

معنی آوازخوان - جستجوی لغت در جدول جو

آوازخوان
خنیاگر، خواننده، رامشگر، مغنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوازه خوان
تصویر آوازه خوان
آوازخوان، کسی که پیشه اش آوازه خوانی است، خواننده، کسی که آواز خوب دارد و به همراه آهنگ خوب می خواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درازخوان
تصویر درازخوان
سفرۀ دراز که در مهمانی ها بگسترانند، کندوری، درازسفره، برای مثال درازخوان پر از نان گندمی باید / که در مقابلۀ راه کهکشان آری (بسحاق اطعمه - ۱۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواخوان
تصویر نواخوان
آوازخوان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ هََ دَ / دِ)
آنکه شغلش خواندن آواز است. مغنی. خواننده. قوال. خنیاگر، مغنیه. مطربه. عالمه. قینه (چون خواننده زن باشد)
لغت نامه دهخدا
(دِ خوا / خا)
خوان دراز. سفرۀ دراز، پیش انداز و دستارخوان. (از برهان). دستارخوان که سفرۀ بزرگ باشد و در مهمانیهای بزرگ گسترند. (انجمن آرا). دستارخوان و آنرا کندوری نیز گویند. (جهانگیری) (از آنندراج). سفرۀ دراز که در میزبانی فرازکنند. و آنرا دراز سفره نیز نامند. (از شرفنامۀ منیری) :
درازخوان پر از نان گندمی باید
که در مقابلۀ راه کهکشان آری.
بسحاق اطعمه (از آنندراج).
بر سفرۀ خان رفت چودستار بخرج
بر سر نتوان درازخوان پیچیدن.
نظام قاری (دیوان ص 124).
گفتم درازخوان او همه جا کشیده...
نظام قاری (دیوان ص 132)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ)
آنکه لغاز خواند. آنکه عیب و خرده گیرد بر عمل یا گفتار یا وضع کسان
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
نمازی. که نماز خواند. نمازگزار
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
نغمه گر. نغمه سرا. خواننده. مغنی:
مائیم مرغ عرش که بر بانگ ما روند
مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه.
خاقانی.
، آنکه کیف کرده و برای خود آواز می خواند، آنکه تحقیر و استهزا می کند دیگری را و تقلید می کند بانگ و آواز آن را، و آنکه مانند سرود دیگری می سراید. (ناظم الاطباء). رجوع به نواخوانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آواز خوان
تصویر آواز خوان
کسی که آواز خواند خواننده حرفه یی مغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوازه خوان
تصویر آوازه خوان
کسی که آواز خواند خواننده حرفه یی مغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواز خوانی
تصویر آواز خوانی
عمل و شغل آوازه خوان تغنی خنیاگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا خوان
تصویر وا خوان
دوباره خواندن وا خوانی، مقابله کتب مطابقه: (... و نادانی غالب کتاب و عدم اعتنا بواخوان و مقابله را بران بیفزاییم)، امتحان درستی و نادرستی دو قپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوازه خوان
تصویر آوازه خوان
((~. خا))
کسی که آواز خواند، خواننده حرفه ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واخوان
تصویر واخوان
((خا))
دوباره خواندن، مقابله کتب، مطابقه، امتحان درستی و نادرستی دو قپان
فرهنگ فارسی معین
مصلی، نمازباره، نمازکن، نمازگر، نمازگزار، نمازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد