جدول جو
جدول جو

معنی آهستگی - جستجوی لغت در جدول جو

آهستگی
آهسته بودن، درنگ، طمانینه، وقار، متانت، سنگینی، برای مثال ز بالا و دیدار و آهستگی / ز بایستگی، هم ز شایستگی (فردوسی - ۱/۱۸۵)آرامی، کندی، برای مثال یکی گفتش که بس آهسته کاری / بدین آهستگی بر خر چه داری؟ (عطار۱ - ۱۹۱)بردباری، صبر
تصویری از آهستگی
تصویر آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
آهستگی
(هَِ تَ / تِ)
بطوء. آهسته کاری. دیرجنبی. کیار. کندی. سستی. اتّآد:
همی دیر شد سوده آن بستگی
سبک شد دل بسته زآهستگی.
فردوسی.
مگر میرفت استاد مهینه
خری میبرد بارش آبگینه
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
چه دارم، گفت دل پرپیچ دارم
اگر این خر بیفتد هیچ دارم.
عطار.
، درنگ. تأنی. انات. اون. هون. (دهار). مقابل تیزی و شتاب و عجله: تهور و تیزی کرد و پیش آن لشکر بازشد و هرچه محمد بن هرون آهستگی فرمود تعجیل کرد. (تاریخ طبرستان)، رفق. ملایمت. مدارات. آرامی. نرمی. مساهله. مهل. مقابل خرق و خشونت:
ستون بزرگیست آهستگی
همان بخشش و داد و شایستگی.
فردوسی.
بود رسم و آئین مرد دلیر
که آرد به آهستگی شیر زیر.
فردوسی.
جم اندیشه از دل فراموش کرد
سه جام می از پیش نان نوش کرد
ز دادار پس یاد کردن گرفت
به آهستگی رای خوردن گرفت.
فردوسی.
خجسته بر و بوم پیوستگی
به آهستگی هم بشایستگی.
فردوسی.
بیمار کجا گردد از قوت او ساقط
دانی که بیک ساعت کارش نشود کاری
... آهستگیی باید آنجا و مدارائی
صد گونه عمل کردن صد گونه پرستاری.
منوچهری.
بلکه فواید آن را به آهستگی در طبع جای دهد. (کلیله و دمنه)، رزانت. (زمخشری). سکینه. هون. (ادیب نطنزی) :
پس پردۀ قیصر (بزمان لهراسب) آن روزگار
سه دختر بد اندر جهان نامدار
ببالا ودیدار و آهستگی
به رای و بشرم و بشایستگی.
فردوسی.
ز هرمز همی بینم آهستگی
خردمندی و شرم و شایستگی.
فردوسی.
دگر گفت کز ما چه نیکوتر است
که بر دانش بخردان افسر است
چنین داد پاسخ که آهستگی
کریمی ّ و رادی ّ و شایستگی.
فردوسی.
بگنج و بزرگی ّ و شایستگی
به آهستگی هم ببایستگی
نه بینی بمانند او در زمان...
فردوسی.
از او جز بزرگی ّ وآهستگی
خردمندی و شرم و شایستگی
نگه کرد بیدار و چیزی ندید...
فردوسی.
، حلم. بردباری:
بیابی ز من شرم و آهستگی
اگر شرمگن مرد و آهسته ای.
ناصرخسرو.
پیر پرآهستگی ّ و حلم بود
تو همه پر مکر و زرق و پرحیلی.
ناصرخسرو.
بعقل ار نه آهستگی کردمی
بگفتار خصمش بیازردمی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
آهستگی
آهسته کاری دیر جنبی کندی بطوء مقابل سرعت تندی، درنگ تاء نی مقابل تیزی شتاب عجله، رفق ملایمت مدارا مقابل خشونت تندی، سکینه وقار، حلم بردباری
فرهنگ لغت هوشیار
آهستگی
((هِ تِ))
کندی، درنگ، ملایمت، مدارا، وقار، شکیبایی
تصویری از آهستگی
تصویر آهستگی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
شوریدگی، عاشقی، پریشان حالی، حالت آشفته بودن، عصبانیت، درهم و برهم بودن، بی نظمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
خجسته بودن، میمنت، مبارکی، برای مثال خلاف کردن او سخت ناخجسته بود / مکن خلاف و دل از ناخجستگی برهان (عنصری - ۲۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبستنی
تصویر آبستنی
آبستن بودن، حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن، بارداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسستگی
تصویر گسستگی
گسیخته بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آراستگی
تصویر آراستگی
آراسته بودن، دارای فضایل و کمالات بودن، نظم و ترتیب، بسامانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن، کنایه از آزردگی، کنایه از درماندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهفتگی
تصویر نهفتگی
نهفته ماندن، پوشیدگی، دورۀ کمون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغشتگی
تصویر آغشتگی
حالت و چگونگی آغشته، آغشته بودن
فرهنگ فارسی عمید
نهفته ماندن پوشیدگی. توضیح دوره ای که عوامل بیماری زا (میکربها) در بدن بدون علایم ظاهری و آشکار پیشروی میکنند و کم کم سلامت بدن مریض را مختل میسازند و بمرحله ای میرسانند که غفلتا علایم ظاهری مرض آشکار میشود: دوره کمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسستگی
تصویر گسستگی
رخنه، شکاف، شکستگی، پراکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستگی
تصویر کاستگی
کسر کمی، بی رونقی: (نعس کاستگی بازار) (منتهی الارب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن کسر انکسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
سعادت، نیکبختی، مبارکی، فرخی و فرخندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
کیفیت وچگونگی، خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراستگی
تصویر آراستگی
آراسته بودن عمل آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغشتگی
تصویر آغشتگی
چگونگی وکیفیت آغشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبستنی
تصویر آبستنی
حاملگی بارداری حامله بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهستگی کردن
تصویر آهستگی کردن
((~. کَ دَ))
به نرمی رفتار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسستگی
تصویر گسستگی
((گُ سَ تِ))
بریدگی، انقطاع، پراکندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
((خُ جَ تَ یا تِ))
فرخندگی، مبارکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
((شُ تِ))
شوریدگی پریشان حالی، هرج و مرج، خشم، غضب، عشق، شیفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهفتگی
تصویر نهفتگی
اختفا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
میمنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
Disconcertment, Turbulence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آراستگی
تصویر آراستگی
Rakishness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
замешательство , турбулентность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آراستگی
تصویر آراستگی
элегантность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آراستگی
تصویر آراستگی
Eleganz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
Verwirrung, Turbulenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
замішання , турбулентність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آراستگی
تصویر آراستگی
елегантність
دیکشنری فارسی به اوکراینی