جدول جو
جدول جو

معنی آهته - جستجوی لغت در جدول جو

آهته
(تَ / تِ)
آهخته
لغت نامه دهخدا
آهته
آهخته
تصویری از آهته
تصویر آهته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آهخته
تصویر آهخته
برآورده، بیرون کشیده شده، قد کشیده، برهیخته، آهنجیده، برکشیده، فراهیخته، آخته، آهیخته، آهازیده برای مثال غمزۀ ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ / زلف جانان از برای صید دل گسترده دام (حافظ - ۶۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهسته
تصویر آهسته
آرام، یواش، بی شتاب، دارای حرکت کند، بی سر و صدا، با صدای کم و پایین، متین، باوقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آخته
تصویر آخته
بیرون کشیده شده، آهیخته، برکشیده، برآورده، برافراشته، برای مثال گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱ - ۱۳۷)، ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲ - ۳۷۰)
اخته
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ تَ / تِ)
آهیخته. آخته. آهنجیده. لنجیده. برکشیده. کشیده. بیرون کرده. برآورده. مسلول. مشهّر. افراخته. افراشته:
رزبان برزد سوی رز گامی را
غرضی را و مرادی را، کامی را
برگرفت از لب رف (آنگه) جامی را
بر لب جام نگاریده غلامی را
داده در دستش آهخته حسامی را
بر دگر دستش جامی ّ و مدامی را.
منوچهری.
، برانگیخته. برافژولیده. تحریض شده:
بیازم بدین کار ساسانیان
چو آهخته شیری که گردد ژیان
ز دفتر همه نامشان بسترم
سر تخت ساسان به پی بسپرم.
فردوسی.
و رجوع به آهختن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
تأوﱡه، حصبه، یعنی آبله های خرد که بر تن مردم پیدا آید با تب
لغت نامه دهخدا
(وَ تَ)
افتادگی سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
خایه برکشیده. خصی کرده از جانوران و خاصه اسب و خروس. اخته
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
اخته. آهخته. آهیخته. کشیده. برکشیده. آهنجیده. لنجیده. مسلول. مشهر. بیرون کرده. برآورده. بیرون کشیده. مستخرج، درازکرده. ممدود. ممدوده. مبسوط، برافراشته. مرفوع. بلندکرده. برفراشته، بردوخته به (چشم) ، کنده. برکنده (جامه) ، کشیده (صف و رده) ، پیوسته. متصل، نواخته. بساز و بسامان کرده. و رجوع به آختن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
هسته. استه. هستو. خسته
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
جمع واژۀ اهاب. پوستهای ناپیراسته
لغت نامه دهخدا
(کُ فِ دَ)
صورتی از آختن و آهختن
لغت نامه دهخدا
(هَِ لَ)
تأنیث آهل.
- دار آهله، سرای آبادان. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آهتن
تصویر آهتن
آختن آهختن آهیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهخته
تصویر آهخته
آهیخته، برکشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهسته
تصویر آهسته
آرام، بی شرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسته
تصویر آسته
هسته، خسته، استه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخته
تصویر آخته
کشیده، مسلول، بیرونکرده، برآورده، بیرون کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهسته
تصویر آهسته
((هِ تِ))
کند، آرام، ساکت، مهربان، باوقار، بردبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آخته
تصویر آخته
((تِ))
برآورده، کشیده، بیرون کشیده، برافراشته، بالا برده، کشیده، مقابل منحنی، گشوده، باز کرده
فرهنگ فارسی معین
برافراشته، برکشیده، کشیده، کوک، نواخته، اخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرام، بتدریج، بطی ء، تانی، درنگ، کند، ملایم، نرم، نرم نرمک، یواش
متضاد: تند، سریع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مریضی که پس از بهبود، بیماریش باردیگر، بازگشته باشد، از
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه، گاله پوششی از ساقه های برنج و برای سقف خانه های سنتی مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی
این طور، این گونه
فرهنگ گویش مازندرانی