جدول جو
جدول جو

معنی آخته

آخته((تِ))
برآورده، کشیده، بیرون کشیده، برافراشته، بالا برده، کشیده، مقابل منحنی، گشوده، باز کرده
تصویری از آخته
تصویر آخته
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آخته

آخته

آخته
بیرون کشیده شده، آهیخته، برکشیده، برآورده، برافراشته، برای مِثال گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱ - ۱۳۷)، ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲ - ۳۷۰)
اَخته
آخته
فرهنگ فارسی عمید

آخته

آخته
اَخْته. آهخته. آهیخته. کشیده. برکشیده. آهنجیده. لنجیده. مسلول. مشهر. بیرون کرده. برآورده. بیرون کشیده. مستخرج، درازکرده. ممدود. ممدوده. مبسوط، برافراشته. مرفوع. بلندکرده. برفراشته، بردوخته به (چشم) ، کنده. برکنده (جامه) ، کشیده (صف و رده) ، پیوسته. متصل، نواخته. بساز و بسامان کرده. و رجوع به آختن شود
لغت نامه دهخدا

آخته

آخته
خایه برکشیده. خصی کرده از جانوران و خاصه اسب و خروس. اَخته
لغت نامه دهخدا

پخته

پخته
گوسفند سه یا چهار ساله نر. آنچه باتش پزند تا در خور استفاده گردد آنچه باتش گرم و نرم و قابل خوردن شده طبخ شده مقابل خام نپخته، رسیده یانع نضیج مقابل نارسیده نرسیده نارس خام کال. یا میوه پخته. میوه رسیده، تمام کامل بی عیب و نقص، آنکه از افراط و تفریط اندیشه بیرونستظزموده با تدبیرنیک اندیشیده جا افتاده مجرب گران سنگ محتاط فهمیده. سنجیده منتبه. یا مرد زن پخته. مرد زن مجرب، دانا عاقل، واصل، جمع پختگان. یا پختگان حقیقت. دانایان اسرار واصلان حق، رنگی که بحد اشباع رسیده باشد، گل شکل گرفته پس از بیرون آمدن از کوره مقابل خام. یا خط پخته. خطی نیکو که از روی تعلیم و دستور باشد که صاحب آن بسیار کتابت کرده باشد، یا زر پخته. که از غل و غش پاک کرده باشند زر گداخته زرناب. یا کاغذ پخته. کاغذی که آهار و مهره داشته باشد، یا نان پخته. نعمتی که با رنج بدست آمده باشد: خدا نان پخته ای برایش رسانده. یا نوشته (کتاب) پخته. که مطالب آن با تحقیق و مطالعه دقیق نوشته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار

آمخته

آمخته
یاد گرفته تعلیم گرفته، موء دب فرهخته، معتاد خوگر، رام شده ماء نوس دست آموز
فرهنگ لغت هوشیار