جدول جو
جدول جو

معنی آنسته - جستجوی لغت در جدول جو

آنسته
(نَ / نِ تَ / تِ)
بیخ گیاهی است خوشبو که آن را عرب سعد و به فارسی مشکک نیز گویند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آنسه
تصویر آنسه
(دخترانه)
انس گیرنده، مانوس، خو گیرنده، همنشین نیکو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آغسته
تصویر آغسته
پرکرده، انباشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبسته
تصویر آبسته
زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند، زمین آماده برای زراعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکسته
تصویر آکسته
بسته، بند شده، آویخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهسته
تصویر آهسته
آرام، یواش، بی شتاب، دارای حرکت کند، بی سر و صدا، با صدای کم و پایین، متین، باوقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنسته
تصویر تنسته
بافته شده، تنیده، تفته، تفنه، تنته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ نَ تَ /تِ)
بافتۀ عنکبوت را گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تنیدۀ عنکبوت. (فرهنگ رشیدی) :
همان سراچه وخرگه که اوج مه می سود
کنون حضیض نشین شد چو سایه در بن چاه
فراش بوقلمون شد یکی پلاس درشت
تتق تنستۀ آن عنکبوتک جولاه.
عمید لومکی (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
آبست. زمین راست کرده برای زراعت
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
مخفف آراسته. مزین:
ایا ببزمگه آرسته تر ز صد حاتم
ایا بمعرکه مردانه تر ز صد سهراب.
فرخی.
بنام و کنیتت آرسته بادا
ستایشگاه شعر و خطبه تا حشر.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(رِ تَ / تِ)
توانسته
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ تَ / تِ)
مقصود ’آنسته’ است. و آن بیخ گیاهی باشد خوشبوی که بعربی سعد گویند. (برهان قاطع). و آنرا شمشاد نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). و رجوع به آنسته شود
لغت نامه دهخدا
(غَ تَ / تِ)
بفشار پرکرده. چپانده
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ /تِ)
ترکرده. آلوده. آمیخته. آگشته. آغشته
لغت نامه دهخدا
(گِ تَ / تِ)
محکم بسته. (برهان). آگشته
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
رجوع به آنیسه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آغسته
تصویر آغسته
بفشار پر کرده چپانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنیته
تصویر آنیته
فرانسوی سالواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسته
تصویر آسته
هسته، خسته، استه
فرهنگ لغت هوشیار
زهدان، رحم، آبستن زمین آب بسته و تخم پاشیده خاک آمادهخ برای کشاورزی. آبستن، زهدان رحم
فرهنگ لغت هوشیار
دلارام نیکزن دوشیزه دلارام نیکزن دوشیزه مونث آنس، زن نیکو خانم، جمع اوانس آنسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسته
تصویر تنسته
هر چیز نفیس تحفه نایاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهسته
تصویر آهسته
آرام، بی شرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرسته
تصویر آرسته
توانسته مزین زینت داده شده، منظم مرتب، آماده مهیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگسته
تصویر آگسته
تر کرده، آلوده، آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسته
تصویر تنسته
((تَ نَ تَ یا تِ))
بافته عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبسته
تصویر آبسته
((بِ تِ))
آبستن، زهدان، رحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبسته
تصویر آبسته
((بَ تِ))
زمین آماده برای کاشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهسته
تصویر آهسته
((هِ تِ))
کند، آرام، ساکت، مهربان، باوقار، بردبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنسه
تصویر آنسه
مؤنث آنس، زن نیکو، خانم، جمع اوانس، آنسات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرسته
تصویر آرسته
کامل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنیته
تصویر آنیته
سالواره، سالیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنسه
تصویر آنسه
دلارام، دوشیزه، نیکزن
فرهنگ واژه فارسی سره
آرام، بتدریج، بطی ء، تانی، درنگ، کند، ملایم، نرم، نرم نرمک، یواش
متضاد: تند، سریع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بختک –مترسک
فرهنگ گویش مازندرانی