معنی آبسته - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آبسته
آبسته
- آبسته
- زهدان، رحم، آبستن زمین آب بسته و تخم پاشیده خاک آمادهخ برای کشاورزی. آبستن، زهدان رحم
فرهنگ لغت هوشیار
آبسته
- آبسته
- زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند، زمین آماده برای زراعت
فرهنگ فارسی عمید
آبستن
- آبستن
- هر مادینه از انسان وحیوان که بچه در شکم دارد، حامل، حامله، بارور، باردار، حمل برداشته
فرهنگ لغت هوشیار