جدول جو
جدول جو

معنی آناء - جستجوی لغت در جدول جو

آناء
جمع واژۀ انی ̍ و انی ̍ و انو، ساعتها، هنگامها، (ربنجنی)، وقتها،
- آناءاللیل، کرانه ها و ساعتهای شب، اوقات شب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آناگ
تصویر آناگ
(پسرانه)
نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلاء
تصویر آلاء
نعمت ها، نیکویی ها
فرهنگ فارسی عمید
(حِنْ نا)
رقان. رقون. یرنا. حنا که برگ معروفست و بدان رنگ کنند. ج، حنآن. (منتهی الارب). گیاهی است که کشت میشود و مانند درختان بزرگ میگردد، برگ و شاخه های آن مانند برگ و شاخه های انار و شکوفۀ آن سپید است. خضاب از برگ آن گرفته میشود. جمع آن حنآن و یکی آن حنائه است. (اقرب الموارد). حناء در نواحی بم و بهرام آباد و بعضی نواحی جنوب ایران کشت میشود و در کرمان و یزد برده در آسیاهای مخصوص میسایند. (یادداشت مرحوم دهخدا). برگ معروف که بدان دست و پارا نگار بندند و فارسیان بتخفیف و به اماله نیز استعمال نمایند و شبستان از تشبیهات اوست. (آنندراج). گیاهی از ردۀ دولپی های جدا گلبرگ که خود تیره مشخصی را بنام حنا میسازد. این گیاه بصورت درختچه ای است که در شمال و مشرق افریقا و عربستان و ایران کشت می شود. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ ضریر انطاکی و جغرافیای اقتصادی ص 20 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
برآوردن خانه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بنا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن).
لغت نامه دهخدا
(بَنْ نا)
که ساختمان را برپا کند. که خانه، دکان و دیگر ساختمان ها را سازد. که پیشۀ او ساختن خانه ها و دیگر بناهاست
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ الی و الی، نعمتها، نیکیها، نیکوئیها، (ربنجنی) :
صفت و نعت او بنزد خرد
همه آلاء کبریا باشد،
مسعودسعد،
پس پرده بیند عملهای بد
همه پرده پوشد به آلای خود،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ دَ)
همان درنگ. فی الفور. در یک لحظه. بیکدم
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ آن
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ انف، مثل انوف و آنف
لغت نامه دهخدا
نام مملکتی بمشرق شبه جزیره هندوچین بوسعت 147 هزار کیلومتر مربع و 5600000 تن مردم، کرسی آن هوء و از شهرهای مهم ّ آن توران و محصول آن ابریشم و برنج باشد
لغت نامه دهخدا
انام، خلق، جن و انس
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ آن، آن کسان، ایشان، اوشان، آنها:
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخر اینان بغاشیه ست و جناغ،
منجیک،
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای ّ و درخواب شدند،
خیام،
نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند،
سعدی،
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین،
حافظ،
آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشۀ چشمی بما کنند؟
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درنگی و تأخیر. (از اقرب الموارد). درنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : الاناء حصن السلامه و العجله مفتاح الندامه. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خنور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خنور آب. آب جامه. جای آب. (زمخشری چ دانشگاه ص 152). ظرف. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وعاء. (اقرب الموارد). آوند. (غیاث اللغات) (آنندراج). سبو. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). آبخوری. آب دان. کوزه. باردان. ج، آنیه. جج، اوانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- اناء مصفی، لقب بولس. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
انائی که پر شد دگر کی پرد؟
(بوستان).
کل اناء یترشح بمافیه. (مجمعالامثال ص 521).
لغت نامه دهخدا
(حِ)
گشن خواهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع آن، ضمیر اشاره برای اشخاص دور، ایشان، مقابل اینان: شراب لعل کش و روی مه جبینان بین، خلاف مذهب آنان جمال اینان بین، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنام
تصویر آنام
انام، خلق، جن وانس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آناف
تصویر آناف
جمع انف، بینی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنات
تصویر آنات
جمع آن، دم ها هنگام ها
فرهنگ لغت هوشیار
پدران، اجداد، جمع اب، جمع اب، پدران نیاکان جمع اب. پدران اجداد: آبا و اجداد ما برین عقیده بودند، کشیشان (مسیحی) آبا کلیسا آبا کنیسه. یا آبا سبعه هفت پدران آبا سبعه. یا آبا علوی. پدران آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنات
تصویر آنات
جمع آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اناء
تصویر اناء
((اِ))
ظرف، سبو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلاء
تصویر آلاء
جمع الی، نیکی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آباء
تصویر آباء
جمع اب، پدران، اجداد، کشیشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنام
تصویر آنام
نام، مخلوق، آفریده شدگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آناس
تصویر آناس
جمع انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عناء
تصویر عناء
((عَ))
رنج، زحمت، دردسر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سناء
تصویر سناء
((سَ))
روشنایی، فروغ، بلندی، رفعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زناء
تصویر زناء
((زِ))
آمیزش نامشروع مرد و زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنات
تصویر آنات
دم ها، هنگام ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آراء
تصویر آراء
اندیشه ها، راه ها، رای ها، راه ها، رای ها، اندیشه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلاء
تصویر آلاء
روزی ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آناف
تصویر آناف
بینی ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آباء
تصویر آباء
پدران، نیاکان
فرهنگ واژه فارسی سره