جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آلاء

آلاء

آلاء
جَمعِ واژۀ اِلْی و اَلْی، نعمتها، نیکیها، نیکوئیها، (ربنجنی) :
صفت و نعت او بنزد خرد
همه آلاء کبریا باشد،
مسعودسعد،
پس پرده بیند عملهای بد
همه پرده پوشد به آلای خود،
سعدی
لغت نامه دهخدا

آباء

آباء
پدران، اَجداد، جمع اَب، جمع اب، پدران نیاکان جمع اب. پدران اجداد: آبا و اجداد ما برین عقیده بودند، کشیشان (مسیحی) آبا کلیسا آبا کنیسه. یا آبا سبعه هفت پدران آبا سبعه. یا آبا علوی. پدران آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار

آلام

آلام
جمع الم، درد ها رنج ها جمع الم دردها رنجها. یاآلام جسمانی. دردهایی که بتن رسد رنجهای بدنی. یا آلام روحانی روحی. تعبهایی که روح را آزار دهد ج الم، دردها، رنج ها
فرهنگ لغت هوشیار

آلاس

آلاس
لاتینی خاس خاش کنگه (گویش گیلکی) از گیاهان (آلاس برابر با زگال پارسی است زغال زگال انگشت. زغال، انگشت
فرهنگ لغت هوشیار