جدول جو
جدول جو

معنی آلکل - جستجوی لغت در جدول جو

آلکل
(کُ)
از عربی الکحل، الکل. جوهر. جوهر شراب. و رجوع به الکل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلکا
تصویر آلکا
(دخترانه و پسرانه)
در گویش سمنان نام امامزاده ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلک
تصویر آلک
والک، گیاهی صحرایی با برگ های دراز خوش بو و گل های کوچک که در جاهای مرطوب می روید و مصرف خوراکی و دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلکل
تصویر کلکل
میان هر دو چنبر گردن، سینه، میانۀ سینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکل
تصویر الکل
مایعی فرّار، با طعم تند و سوزان که در صنعت داروسازی و تهیۀ مشروبات الکلی به کار می رود. محمدبن زکریای رازی نخستین کسی است که از تقطیر شراب، الکل گرفت، الکل سفید
الکل اتیلیک: در علم شیمی الکلی بی رنگ با بوی مطبوع و طعم تند که در نوشابه های الکلی موجود است و در داروسازی و صنعت به کار می رود
الکل متیلیک: در علم شیمی الکلی بی رنگ و سمّی که از تقطیر چوب به دست می آید و در صنعت و طب به کار می رود. عرق چوب، الکل چوب، الکل صنعتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکل
تصویر لکل
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، مل، کمّثری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکل
تصویر آکل
خورنده، ویژگی کسی یا چیزی که غذا می خورد، نان خور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلکی
تصویر آلکی
پالکی، دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر می بستند و دو تن مسافر در آن می نشستند، کجاوۀ بی سقف
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
الکلی. آنکه به بسیار آشامیدن مشروبهای الکل دار چون شراب و عرق و کنیاک و رم و سایر انواع آن معتاد است
لغت نامه دهخدا
(لَ)
آله. اشنه. (ریاض الادویه). دوالک. (ریاض الادویه) (بحرالجواهر) ، سنبل الطیب
لغت نامه دهخدا
(کِ)
خورنده. ج، آکلین:
زآنکه تو هم لقمه ای هم لقمه خوار
آکل و مأکولی ای جان هوش دار.
مولوی.
- امثال:
دنیا آکل و مأکول است.
، ملک. سلطان. پادشاه
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
نوعی از بید. (آنندراج). ملکک و خبازی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
بمعنی هرزه گویی کردن و کاو کاو نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج). هرزه گویی و سخن بی معنی و لاطائل. (ناظم الاطباء). هرزه گویی. کاوکاو. (فرهنگ فارسی معین). اسم صوت گردکان خشک چون بهم ساید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در سفر با گردکانم در جوال
می کشم از کلکل او قیل و قال.
بسحاق اطعمه (از قول خرما از فرهنگ رشیدی).
، پرسش و سؤال. (ناظم الاطباء). جستجو و پرسش. (از اشتینگاس) ، لیموی بسیار ترش. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
کلکال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کلکال شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ / کِ کَ / کُ کَ)
نام دارویی است که آن رابه عربی مقل گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به لغت اهل خراسان مقل است. (ترجمه صیدنه)
لغت نامه دهخدا
(کُکُ)
مرد سبک گوشت چابک یا پست بالای درشت اندام سخت گوشت. کلاکل نیز مانند آن و کلکله مونث آن است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
این کلمه در قرن شانزدهم از ’الکحل’ عربی عاریه گرفته شده است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 3 شماره 3 و 4 ص 93) (لاروس کبیر مدیکال). محمد زکریای رازی نخستین کسی است که از تقطیر شراب، الکل گرفت و آن را الکحل نامید، امروزه این آزمایش را با قرع و انبیق و یا اسباب تقطیر و مبرد (لوله ای که از لولۀ دیگری احاطه شده و از میان دو لوله آب سرد جریان دارد) انجام میدهند، قطرات اولیۀ تقطیر، الکل بیشتر دارد ولی قطرات بعدی آبش بیشتر است. الکل خالص مایعی است بیرنگ با بویی مطبوع و طعمی سوزان. وزن مخصوص آن 0/8 است و در 78 میجوشد و در 130 منجمد میشود، به همین جهت با آن میزان الحراره هایی برای اندازه گیری حرارتهای پست میسازند. الکل حلال خوبی است. ید، کافور، لاستیک، چربی و اسانسهای نباتی در آن حل میشوند. تنتورید محلول ید در الکل است. الکل با آب به هر نسبتی مخلوط میشود و این عمل همیشه با ایجادگرما و نقصان حجم همراه است. درجۀ الکلی یک محلول الکلی حجم الکل خالص آن است که در هر 100 سانتیمتر مکعب آن موجود است، مثلاً الکل 80 درجه یعنی محلولی که در هر 100 سانتیمتر مکعب آن 80 سانتیمتر مکعب الکل خالص وجود دارد. برای تعیین درجۀ الکلی از الکل سنج استفاده میشود. الکل قوی 96 درجه است و تهیۀ الکل 100 درجه بسیار دشوار است. و رجوع به ’الکلها’ شود.
مصارف الکل: الکل بعنوان سوخت در چراغهاو همچنین بعنوان حلال برای تهیۀ لاک الکل، ورنی، مواد منفجره، سلولوئید، تنتورید، ادوکلن، بسیاری از محلولهای دارویی و عطرها بکار میرود، و نیز آن را برای تهیۀ اتر بیهوشی، سرکه، کلروفرم و جز آن مصرف میکنند. مشروبات الکلی برای قلب و کبد و روده ها مضر است. و مضرات اجتماعی آن بیشتر است زیرا اغلب جنایات در حال مستی رخ میدهد. رجوع به شیمی مختصر آلی پریمن صص 119- 229 و شیمی آلی شیخ ج 1 صص 121- 125 و مادۀ ’الکلها’ شود.
- چندالکلی، الکلی که عامل اکسیدریل (OH) آن متعدّد باشد.
- دوالکلی، الکلی که دارای 2 عامل اکسیدریل (OH) باشد.
- یک الکلی، ممکن است عامل اکسیدریل (OH) در هیدروکربوری چند بار تکرار شود و بنابراین ممکن است جسم یک الکلی و دوالکلی و چند الکلی بدست آید. و رجوع به الکلها شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
پالکی
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ)
میوه ای است که آن را امرود گویند و به عربی کمثری خوانند. (برهان). گلابی
لغت نامه دهخدا
غربال با سوراخهای تنگ، فرانسوی جلبک از رستنی های آبی سنبل الطیب آله، اشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکل
تصویر آکل
خورنده، پادشاه خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی است فرارکه دارای طعم تند و سوزان میباشد و بر دو قسم است یکی الکل اتیلیک که در تمام نوشابه های خمری شراب و عرق و امثال آنها موجود است و آن را الکل سفید هم میگویند و دیگر الکل متیلیک که از تقطیر چوب به دست میاید و در صنعت به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلکی
تصویر آلکی
پالکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلکل
تصویر کلکل
سینه یا اندرون میانه سینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلکل
تصویر بلکل
((بِ کَ))
آب نیم گرم، بلکک، بنکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الکل
تصویر الکل
((اَ کُ))
جسمی است آلی، فرّار و دارای مزه تند که در پزشکی مورد استفاده قرار می گیرد، مشروب سکرآور مانند، شراب، ویسکی و عرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکل
تصویر آکل
((کِ))
خورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکل
تصویر لکل
((لِ کَ))
گلابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکل
تصویر آکل
پادشاه، خورنده
فرهنگ واژه فارسی سره
نوشیدن آن با آدمهای سرخوش: دوره ای خوش خواهید داشت نوشیدن آن با آدمهای غمگین: خیانت - لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از توابع دهستان زوار عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی