جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کلکل

کلکل

کلکل
مرد سبک گوشت چابک یا پست بالای درشت اندام سخت گوشت. کُلاکِل نیز مانند آن و کُلکُلَه مونث آن است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

کلکل

کلکل
نام دارویی است که آن رابه عربی مقل گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به لغت اهل خراسان مقل است. (ترجمه صیدنه)
لغت نامه دهخدا

کلکل

کلکل
کلکال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کلکال شود
لغت نامه دهخدا

کلکل

کلکل
بمعنی هرزه گویی کردن و کاو کاو نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج). هرزه گویی و سخن بی معنی و لاطائل. (ناظم الاطباء). هرزه گویی. کاوکاو. (فرهنگ فارسی معین). اسم صوت گردکان خشک چون بهم ساید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در سفر با گردکانم در جوال
می کشم از کلکل او قیل و قال.
بسحاق اطعمه (از قول خرما از فرهنگ رشیدی).
، پرسش و سؤال. (ناظم الاطباء). جستجو و پرسش. (از اشتینگاس) ، لیموی بسیار ترش. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

الکل

الکل
مایعی است فرارکه دارای طعم تند و سوزان میباشد و بر دو قسم است یکی الکل اتیلیک که در تمام نوشابه های خمری شراب و عرق و امثال آنها موجود است و آن را الکل سفید هم میگویند و دیگر الکل متیلیک که از تقطیر چوب به دست میاید و در صنعت به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار

کل کل

کل کل
پرگویی، پرحرفی، بحث بیهوده
کل کل کردن: پرگویی کردن و سر یکدیگر را به درد آوردن
کل کل
فرهنگ فارسی عمید

کلمل

کلمل
ماده ای سفید و متبلور که از ترکیب جیوه و کلر به دست می آید و در طب به عنوان مسهل، ضد ورم و داروی دفع کرم روده به کار می رود، کلرور مرکورو، کلرور جیوه
کلمل
فرهنگ فارسی عمید