جدول جو
جدول جو

معنی آلغده - جستجوی لغت در جدول جو

آلغده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
تصویری از آلغده
تصویر آلغده
فرهنگ فارسی عمید
آلغده
(لُ دَ / دِ)
آرغده. ارغنده. خشم گرفته. قهرآلود. خشمگین. جنگ آور:
شیر خشم آورد و جست از جای خویش
آمد آن خرگوش را آلغده پیش.
رودکی.
شیر آلغده که بیرون جهد از خانه بصید
تا بچنگ آورد آهو را وآهوبره را.
رودکی
لغت نامه دهخدا
آلغده
حریص آزمند، خشمگین غضبناک
تصویری از آلغده
تصویر آلغده
فرهنگ لغت هوشیار
آلغده
((لُ دِ))
برآشفته، خشمگین، آزمند، آرغده
تصویری از آلغده
تصویر آلغده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسغده
تصویر آسغده
نیم سوز، هیزم نیم سوخته، برای مثال ایستاده میان گرمابه / همچو آسغده در میان تنور (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسغده
تصویر آسغده
آماده، مهیا، برای مثال جایی که جنگ باشد پذرفته ایم صلح / وآنجا که صلح باشد آسغده ایم جنگ (سوزنی - لغتنامه - آسغده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلغده
تصویر پلغده
گندیده، تخم مرغ یا میوه که درون آن فاسد و گندیده شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغده
تصویر بلغده
ویژگی چیزهایی که روی هم نهاده شده است، توده شده، بلغنده، بلغد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
آنکه یا آنچه به چیزی پاک یا ناپاک آغشته شده، آنکه به وضعیتی بد دچار شده، آغشته، مالیده به چیزی، ناپاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرغده
تصویر آرغده
دژم، حریص، آزمند، برای مثال آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک / پروردۀ مکارم اخلاق تو منم (منوچهری - ۲۱۲)
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلغدن
تصویر آلغدن
خشم گرفتن، خشمگین شدن، حریص شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسغده
تصویر آسغده
ساخته، آماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغده
تصویر آرغده
آلغده، جنگاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلغدن
تصویر آلغدن
حریص شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
مالیده بچیزی آغشته، ملوث کثیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغده
تصویر بلغده
گنده و ضایع گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد پوسیده و در هم شده: مرغ بیضه را پلغده کرد (یعنی گنده کرد و بچه نیاورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغده
تصویر بلغده
((بَ غَ دِ))
بالای هم نهاده، جمع کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلغده
تصویر پلغده
((پَ لَ دَ))
گندیده، تخم مرغ یا میوه گندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسغده
تصویر آسغده
((سَ دِ))
آماده، مهیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
((دِ))
مالیده به چیزی، آغشته، آغشته شده، کثیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسغده
تصویر آسغده
((سُ دِ))
نیم سوز، هیزم نیم سوخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرغده
تصویر آرغده
((رَ دِ))
برآشفته، خشمگین، آزمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
Polluted, Tainted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
pollué, contaminé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
загрязненный , загрязнённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
verschmutzt, verunreinigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
забруднений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
zanieczyszczony, skażony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
污染的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
poluído, contaminado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
inquinato, contaminato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
contaminado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
vervuild, besmet
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
มลพิษ , สกปรก
دیکشنری فارسی به تایلندی