پسرزاده. دخترزاده. (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نبیره. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). نواسه. (جهانگیری). نبسه. (انجمن آرا) (آنندراج). نواده زاده. (حاشیۀ وحید دستگردی بر شرفنامۀ نظامی ص 80). رجوع به نوا شود: نوآئین ترین شاه آفاق بود نوازادۀ عیص اسحاق بود. نظامی. نوازادۀ زنگه را بازجست طلب کرد و زنگار از آئینه شست. نظامی
پسرزاده. دخترزاده. (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نبیره. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). نواسه. (جهانگیری). نبسه. (انجمن آرا) (آنندراج). نواده زاده. (حاشیۀ وحید دستگردی بر شرفنامۀ نظامی ص 80). رجوع به نوا شود: نوآئین ترین شاه آفاق بود نوازادۀ عیص اسحاق بود. نظامی. نوازادۀ زنگه را بازجست طلب کرد و زنگار از آئینه شست. نظامی
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیّه. در 13هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و در مسیر راه ارابه رو زیوه به سلوانا قرار گرفته، زمین آن جلگه هوای آن معتدل مالاریائی است. 95 تن سکنه دارد. آب آن از نهر وزکه و محصول آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیّه. در 13هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و در مسیر راه ارابه رو زیوه به سلوانا قرار گرفته، زمین آن جلگه هوای آن معتدل مالاریائی است. 95 تن سکنه دارد. آب آن از نهر وزکه و محصول آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
بچه ناورده. بارننهاده. نزاده. که بار خود ننهاده باشد. که بچۀ خود نزائیده باشد: گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بپایم من. منوچهری. ، نزائیده. متولدنشده: ای ازآن آوا که گر گوباره آنجا بگذرد بفکند نازاده بچه باز گیردزاده شیر. منجیک. مرا نیز نازاده ازمادرم همی آتش افروختی بر سرم. فردوسی
بچه ناورده. بارننهاده. نزاده. که بار خود ننهاده باشد. که بچۀ خود نزائیده باشد: گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بپایم من. منوچهری. ، نزائیده. متولدنشده: ای ازآن آوا که گر گوباره آنجا بگذرد بفکند نازاده بچه باز گیردزاده شیر. منجیک. مرا نیز نازاده ازمادرم همی آتش افروختی بر سرم. فردوسی