جدول جو
جدول جو

معنی آقازاده - جستجوی لغت در جدول جو

آقازاده
(دَ / دِ)
زادۀ آقا. فرزند مردی بزرگ، و بیشتر فرزندان سادات علوی و مجتهدین
لغت نامه دهخدا
آقازاده
ترکی مهپور
تصویری از آقازاده
تصویر آقازاده
فرهنگ لغت هوشیار
آقازاده
((دِ))
آقا، فرزند مردی بزرگ، فرزند سید، فرزند مجتهد
تصویری از آقازاده
تصویر آقازاده
فرهنگ فارسی معین
آقازاده
مهپور
تصویری از آقازاده
تصویر آقازاده
فرهنگ واژه فارسی سره
آقازاده
پسر، پدر، فرزند
متضاد: بنده زاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزاده
تصویر آزاده
(دخترانه)
آزاد، رها، دلیر، بی باک، وارسته، عاری از صفات ناپسند اخلاقی، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر رومی بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آغازنده
تصویر آغازنده
آغاز کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنازاده
تصویر زنازاده
حرام زاده، فرزندی که از هم بستر شدن نامشروع زن و مرد به وجود آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغازیده
تصویر آغازیده
آغازکرده، آغازشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهازیده
تصویر آهازیده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهنجیده، آهخته، آخته، آهیخته، برهیخته، فراهیخته، برکشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلازاده
تصویر قلازاده
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزادزاده
تصویر آزادزاده
نجیب زاده، اصیل، بزرگ زاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوازاده
تصویر نوازاده
نوه زاده، نتیجه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دَ / دِ)
پسرزاده. دخترزاده. (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نبیره. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). نواسه. (جهانگیری). نبسه. (انجمن آرا) (آنندراج). نواده زاده. (حاشیۀ وحید دستگردی بر شرفنامۀ نظامی ص 80). رجوع به نوا شود:
نوآئین ترین شاه آفاق بود
نوازادۀ عیص اسحاق بود.
نظامی.
نوازادۀ زنگه را بازجست
طلب کرد و زنگار از آئینه شست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ دَ / دِ)
فرزند گدا. کسی که از خانوادۀگدا باشد، پست فطرت. خسیس:
شنیدم که وقتی گدازاده ای
نظر داشت با پادشازاده ای.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پسرزاده. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه) ؟ رجوع به نواده شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
مبتدی. منشی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیّه. در 13هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و در مسیر راه ارابه رو زیوه به سلوانا قرار گرفته، زمین آن جلگه هوای آن معتدل مالاریائی است. 95 تن سکنه دارد. آب آن از نهر وزکه و محصول آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
بچه ناورده. بارننهاده. نزاده. که بار خود ننهاده باشد. که بچۀ خود نزائیده باشد:
گر نبایدت بزادن بگرایم من
همچنین باشم و نازاده بپایم من.
منوچهری.
، نزائیده. متولدنشده:
ای ازآن آوا که گر گوباره آنجا بگذرد
بفکند نازاده بچه باز گیردزاده شیر.
منجیک.
مرا نیز نازاده ازمادرم
همی آتش افروختی بر سرم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
آغازکرده. مبتدی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
رجوع به آهازیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مقام و رتبت آقازاده
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
آدمیزاد. آدمیزاده. فرزند آدم ابوالبشر. انسان:
آخر آدمزاده ای ای ناخلف
چند پنداری تو پستی را شرف ؟
مولوی
لغت نامه دهخدا
زاییده نشده متولد نگشته: ز تف سنان تو نازاده دشمن ز بیم سنان تو ناید بمحشر. (ازرقی المعجم)، آنکه بچه نزاده: گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بیایم من. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدازاده
تصویر گدازاده
فرزند گدا، کسی که از خانواده گدا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلازاده
تصویر قلازاده
نادرست نویسی کلاژاره کلاغ پیسه ازپرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنازاده
تصویر زنازاده
حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهازیده
تصویر آهازیده
آهخته آهیخته آخته کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدمزاده
تصویر آدمزاده
فرزند آدم ابوالبشر، انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغازنده
تصویر آغازنده
مبتدی، منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغازیده
تصویر آغازیده
آغاز کرده ابتدا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بزرگزادگی زاده آقا فرزند مردی بزرگ، فرزند سید (علوی)، فرزند مجتهد، در بحث از فرزند مخاطب احتراما آقازاده گویند، جمع آقا زادگان آقا زاده ها
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بنده کس نباشد حر مقابل بنده عبد، آزاد کرده محرر، اصیل نجیب شریف، صالح حلال زاده، رها مستخلص، خاضع فروتن، فارغ، بی بار، آسوده مرفه، وارسته، ایرانی، اسب گرانمایه اسب پادشاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقازادگی
تصویر آقازادگی
بزرگ زادگی
فرهنگ واژه فارسی سره
حرامزاده، غیرزاده، نغیل
متضاد: حلال زاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد