جدول جو
جدول جو

معنی آروبندی - جستجوی لغت در جدول جو

آروبندی
(بَ)
عمل آروبند. جبر و ردّ عظام. پیوستن استخوان شکسته. بجای افکندن استخوان ازجای بگشته
لغت نامه دهخدا
آروبندی
عمل آروبند پیوستن استخوان شکسته شکسته بندی
تصویری از آروبندی
تصویر آروبندی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرزومندی
تصویر آرزومندی
میل، رغبت، شوق، اشتیاق، کنایه از دل باختگی، عاشقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برومندی
تصویر برومندی
برومند بودن، بالغ بودن، رشید بودن، بارور بودن، خرم و شاداب بودن، کامیاب بودن، برخوردار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشوبنده
تصویر آشوبنده
آشوب کننده، آشوبگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
تعیین کردن مرز، در کشاورزی ساختن و برآوردن کناره و حد در قطعه های زمین زراعتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبرومندی
تصویر آبرومندی
آبرومند بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بندی
تصویر آب بندی
روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلت های نو، محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه و مانند آن، لبنیاتی، گرفتن یا جوش دادن درزهای وسایل یا ظروف فلزی
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رَ / رُو بَ)
شرطبندی. رهان
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
آنکه داند استخوان شکسته و ازجای برآمده را بهم پیوندد و جبر کند و یا بجای اندازد و ردّ کند. استخوان بند. اشکسته بند. شکسته بند. چک بند. ردّاد. مجبّر. جبار
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
تقسیم کردن زمین بقطعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو بندی
تصویر گرو بندی
شرط بندی رهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردبندی
تصویر کردبندی
تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتها تقریبا متساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبندی
تصویر گاوبندی
در منافعی نا مشروع با هم شریک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
بستن معبر آب، شغل و عمل آب بند، ریختن آب در سماور و آب پاش و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزومندی
تصویر آرزومندی
عمل و حالت آرزومند: شوق اشتیاق، حسرت تحسر، غرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوبندگی
تصویر آشوبندگی
حالت و کیفیت آشوبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوبنده
تصویر آشوبنده
آنکه بیاشوبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبرومندی
تصویر آبرومندی
عفت، عفاف، شرافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برومندی
تصویر برومندی
آبرومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آروبند
تصویر آروبند
آنکه استخوان شکسته و از جای بر آمده را بهم پیوندد شکسته بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آروبند
تصویر آروبند
((بَ))
آن که استخوان شکسته و از جای برآمده را به هم پیوند زند، شکسته بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
((~. بَ))
تقسیم کردن زمین کشاورزی به قطعات مختلف
فرهنگ فارسی معین
((~. بَ))
مجموعه اهرم ها و قطعات قسمت جلو خودرو که تنظیم حرکت چرخ ها و چرخش آن ها را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برومندی
تصویر برومندی
بارداری، ثمر داشتن، تمتع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب بندی
تصویر آب بندی
((بَ))
بستن مسیر آب، عایق کردن جایی یا چیزی در برابر نم و رطوبت، تنظیم شدن موتور ماشین یا هر دستگاه دیگری، ریختن آب در سماور، آب پاش و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرزومندی
تصویر آرزومندی
((~. مَ))
شوق، اشتیاق، حسرت، غرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
حصار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرزومندی
تصویر آرزومندی
آمالن، اشتیاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
Demarcation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
demarcação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
Abgrenzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
demarkacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
демаркация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرزبندی
تصویر مرزبندی
демаркація
دیکشنری فارسی به اوکراینی