جدول جو
جدول جو

معنی آرمیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

آرمیدگی(رَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی آرمیده. طمأنینه. آرامش. آرام
لغت نامه دهخدا
آرمیدگی
طمئانینه، سکون، قرار، استقرار، آرمیدگی حالت و کیفیت آرمیده آرامیدگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزمودگی
تصویر آزمودگی
آزموده بودن، چگونگی و حالت آزموده، کارکشتگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فهمیدگی
تصویر فهمیدگی
فهمیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
ورزیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس و گریز، حالت فرار و گریز از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
نابودی و از بین رفتن یک مؤسسه، حکومت و مانند آن، انحلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرمندگی
تصویر شرمندگی
خجلت، شرمساری، شرمنده شدن، شرمنده بودن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
طمأنینه. سکون. قرار. استقرار. آرمیدگی.
- آرامیدگی نمودن، توقّر
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
ترس. هول و هراس، گریز و فرار، نفرت. (ناظم الاطباء). نفور. اشمئزاز. دوری با وحشت و تنفر و کراهت. رجوع به رمیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
ممارست کردن، تجربه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرسیدگی
تصویر نرسیدگی
نارسی، کالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرمادگی
تصویر نرمادگی
چیزهائی که بدان قفل بسته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرویدگی
تصویر گرویدگی
عمل گرویده ایمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردیدگی
تصویر گردیدگی
گردیده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهمیدگی
تصویر فهمیدگی
نیوندی فهمیده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمزدگی
تصویر شرمزدگی
خجالت، شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمندگی
تصویر شرمندگی
خجلت شرمنده بودن شرمساری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمیوگی
تصویر پرمیوگی
پر میوه بودن پرباری پرثمری پرحاصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمودگی
تصویر آزمودگی
حالت و کیفیت آزموده آزموده بودن مجرب بودن کار کشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
جامه یا متاعی دیگر که در آب افتاده و زیان ندیده باشد، خیس مرطوب تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامیدگی
تصویر آرامیدگی
طماء نینه سکون قرار استقرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس، هول و هراس، گریز و فرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
((وَ دِ یا دَ))
تجربه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
((بَ دِ))
دانه از زمین برداشتن، گرد کردن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزمودگی
تصویر آزمودگی
((دَ یا دِ))
آزموده بودن، باتجربه بودن
فرهنگ فارسی معین
فرار، گریز، بیزاری، کراهت، نفار، نفرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شرمندگی
تصویر شرمندگی
Abashment, Embarrassment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شرمندگی
تصویر شرمندگی
смущение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شرمندگی
تصویر شرمندگی
Verlegenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شرمندگی
تصویر شرمندگی
збентеження , сором
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شرمندگی
تصویر شرمندگی
zakłopotanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شرمندگی
تصویر شرمندگی
羞愧 , 尴尬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شرمندگی
تصویر شرمندگی
embaraço
دیکشنری فارسی به پرتغالی