معنی ورزیدگی
- ورزیدگی((وَ دِ یا دَ))
- تجربه داشتن
واژههای مرتبط با ورزیدگی
ورزیدگی
- ورزیدگی
- ممارست کردن، تجربه داشتن
ورزیدگی
- ورزیدگی
- ورزیده بودن
ورزیدگی
- ورزیدگی
- حاصل مصدر است از ورزیدن. ورزیده بودن. تجربه داشتن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ورزیدن شود
ورزیدگی
- ورزیدگی
- آزمودگی، پختگی، تبحر، خبرگی، کارکشتگی، مهارت، توان، قدرت
ارزیدگی
- ارزیدگی
- چگونگی ارزش چیزی
لرزیدگی
- لرزیدگی
- حالت لرزیده
ورزیدنی
- ورزیدنی
- قابل ورزیدن. رجوع به ورزیدن شود
ورزندگی
- ورزندگی
- حاصل مصدر است از ورزیدن. رجوع به ورزیدن شود
ارزیدنی
- ارزیدنی
- یق ارزیدن شایسته ارزش
