جدول جو
جدول جو

معنی آبشن - جستجوی لغت در جدول جو

آبشن
(دخترانه)
آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
تصویری از آبشن
تصویر آبشن
فرهنگ نامهای ایرانی
آبشن
(شَ)
سعتر. آویشن
لغت نامه دهخدا
آبشن
(بِ شَ)
در بعض فرهنگها پیراهنی که بر داماد پوشند آمده است
لغت نامه دهخدا
آبشن
سعتر، آویشن
تصویری از آبشن
تصویر آبشن
فرهنگ لغت هوشیار
آبشن
((شَ))
گیاهی است معطر و صحرایی با گل های سفید و برگ های کوچک شبیه نعناع. آویشم، آویشه، آویشنه یا آوشن هم گویند، آویشن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوشن
تصویر آوشن
(دخترانه)
آویشن،گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبان
تصویر آبان
(پسرانه)
نام ایزد نگهبان آب در کیش زردشت، نام ماه هشتم از سال شمسی، نام روز دهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبزن
تصویر آبزن
ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شستشو دهند، حوض کوچک، وان، آب شنگ، آب سنگ، برای مثال همی خون دام و دد و مرد و زن / بریزد کند در یکی آبزن ی مگر کاو سر و تن بشوید به خون / شود فال اخترشناسان نگون (فردوسی - ۱/۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبان
تصویر آبان
ماه هشتم از سال خورشیدی ایرانی، ماه دوم پاییز، آبان ماه، فرشتۀ موکل بر آب، روز دهم از هر ماه خورشیدی، برای مثال آبان روز است روز آبان / خرم گردان به آب رز جان (مسعودسعد - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوشن
تصویر آوشن
آویشن، گیاهی علفی، خودرو، معطر با برگ های کوچک و ساقۀ کوتاه که مصرف خوراکی دارد مثلاً آویشن کوهی، آویشن شیرازی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
خانه کرم پیله. (شمس اللغات). در جای دیگر این لغت دیده نشد و نمیدانم مراد از خانه کرم، تلمبار است یا پیله و بادامه و فیلق، نوعی ابریشم خشن. لاس
لغت نامه دهخدا
چاهی که در صحن سرای کنند رفع حوائج کودکان و گرد آمدن فاضل آب را، چاهک
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است از توابع شیراز و مغاره ای به نزدیک آن که مومیایی معدنی از آنجا خیزد، نام مومیایی که از معدن آبین گیرند، موم آبین، و صاحب برهان در آیین نیز همین معنی را آورده است
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آویشن. اوشن. یوشن. سعتر. و اینکه بعض فرهنگ نویسان کاکوتی را مرادف دیگر این کلمه آورده اند غلط است، چه کاکوتی گیاه دیگری است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
طبشن. طبس. صاحب تاریخ بیهق در ذیل طبس آرد: و این تبشن است بحکم چشمۀآب گرم که آنجا باشد آن را این نام نهاده اند و طبشن می نوشته اند وقتی عاملی غریب افتاده است، این نام بتصحیف برین ربع افتاده و در آن ربع دیه طبشن باشد. (تاریخ بیهق چ بهمنیار صص 35- 36). رجوع به طبس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ سُ شُ دَ)
نهفتن. پنهان کردن
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آبزن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبزن
تصویر آبزن
ظرف که در آن خود را شویند، حوض کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
چاهی که در صحن سرای کنند برای رفع حوایج کودکان و گرد آمدن فاضل آب چاهک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشنگ
تصویر آبشنگ
آبزن آبسنگ آبسنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدن
تصویر آبدن
آبادان آباد معمور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشم
تصویر آبشم
خانه کرم پیله، نوعی ابریشم خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشتن
تصویر آبشتن
نهفتن، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشت
تصویر آبشت
نهفته، پنهان، جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفشن
تصویر آفشن
گیاهی از تیره نعناعیان و آن خوشبوست آویشن شیرازی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
ایزد نگهبان آب، ماه هشتم از سال شمسی که طبق تقویم کنونی مطابق با ماه دوم پاییز است، روز دهم هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشی
تصویر آبشی
فاضلاب، چاهک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشتن
تصویر آبشتن
((بِ تَ))
نهفتن، پوشیده داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشت
تصویر آبشت
((بِ))
نهفته، جاسوس
فرهنگ فارسی معین
((زَ))
تشتی از سفال یا فلز که در آن آب گرم و دارو می ریختند و بیمار را در آن می گذاشتند، وان، آرام دهنده، تسکین دهنده، شخصی که مردم را به زبان خوش تسلی دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبان
تصویر آبان
ایزد نگهبان آب، هشتمین ماه از سال خورشیدی، روز دهم هر ماه شمسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آوشن
تصویر آوشن
((شَ))
آویشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشنگ
تصویر آبشنگ
((شَ))
تشتی از سفال یا فلز که در آن آب گرم و دارو می ریختند و بیمار را در آن می گذاشتند، وان، آرام دهنده، تسکین دهنده، شخصی که مردم را به زبان خوش تسلی دهد، آبزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشش
تصویر آبشش
((شُ))
دستگاه تنفسی جانوران آبزی
فرهنگ فارسی معین