جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آبشتن

آبستن

آبستن
هر مادینه از انسان وحیوان که بچه در شکم دارد، حامل، حامله، بارور، باردار، حمل برداشته
فرهنگ لغت هوشیار

آغشتن

آغشتن
آغشت آغرد خواهد آغشت بیاغر آغرنده آغشته) خیس کردن نم کردن، آلودن، آلودن جسمی بمایع، خیسیدن نم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

آبستن

آبستن
آبست، آبسته، آبستان، در علم زیست شناسی ویژگی زن یا حیوان ماده ای که بچه در شکم داشته باشد، باردار
کنایه از درپی دارنده مثلاً آبستن حوادث
آبستن
فرهنگ فارسی عمید

نبشتن

نبشتن
نِوِشتَن، مطلبی را با قلم بر روی کاغذ آوردن، نگاشتن، تحریر، کتابت
نبشتن
فرهنگ فارسی عمید

نبشتن

نبشتن
پیچیدن طی کردن: کشته وبرکشته چندروزگذشته درکفنی هیچ کشته راننبشته. (منوچهری لغ)، طی کردن (راه) سپردن: ره نوردی که چون نبشتی راه گوی بردی زمهروقرصه زماه. (هفت پیکر. وحید. چا. 68: 2) نوشتن تحریر: ونامه ای نبشتند بر رسول خدا ص که چنین کاری بدست مارفت. یانبشتن رقعه های کژدم
فرهنگ لغت هوشیار