جدول جو
جدول جو

معنی آبشت - جستجوی لغت در جدول جو

آبشت
(بَ / بِ)
نهفته. پنهان، جاسوس
لغت نامه دهخدا
آبشت
نهفته، پنهان، جاسوس
تصویری از آبشت
تصویر آبشت
فرهنگ لغت هوشیار
آبشت
((بِ))
نهفته، جاسوس
تصویری از آبشت
تصویر آبشت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبشن
تصویر آبشن
(دخترانه)
آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبست
تصویر آبست
زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند، زمین آماده برای زراعت، آبسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبفت
تصویر آبفت
جامۀ ستبر و خشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبشت
تصویر شبشت
شبست، ویژگی هر چیزی که به نظر ناخوش و ناپسند آید، زشت، برای مثال حاکم آمد یکی به غیض و شبشت / ریشکی گنده و پلیدک و زشت (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبست
تصویر آبست
آبستن، آبست، آبسته، آبستان، در علم زیست شناسی ویژگی زن یا حیوان ماده ای که بچه در شکم داشته باشد، باردار، درپی دارنده مثلاً آبستن حوادث
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
نام محلی میان قلعۀ مندیش و کوهتیز به نزدیک ی کوژ
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جامۀ ستبر و سفته و گنده. آبافت:
تن همان خاک گران سیه است ارچه
شاره وآبفت کنی کرته و شلوارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
چاهی که در صحن سرای کنند رفع حوائج کودکان و گرد آمدن فاضل آب را، چاهک
لغت نامه دهخدا
(شَ)
سعتر. آویشن
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قسمت نمودن آب در نهرها و آبریزها. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
خانه کرم پیله. (شمس اللغات). در جای دیگر این لغت دیده نشد و نمیدانم مراد از خانه کرم، تلمبار است یا پیله و بادامه و فیلق، نوعی ابریشم خشن. لاس
لغت نامه دهخدا
(شِ بِ)
به معنی شبست آمده است چه در فارسی سین بی نقطه و نقطه دار به هم تبدیل می یابند. (از برهان). گران و بغیض بود. (صحاح الفرس) (فرهنگ نظام) :
حاکم آمد یکی بغیض و شبشت
ریشکی گنده و پلیدک و زشت.
معروفی.
و رجوع به شبست شود
لغت نامه دهخدا
(کَ سُ شُ دَ)
نهفتن. پنهان کردن
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جلیف. شیلم. زوان. دانۀ گیاهی بچند ماش یا ارزن. رجوع به لغات فوق و مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بست. پشت نام دهی است نزدیک نیشابور. (آنندراج). ولایتی است در خراسان که آن را بست گویند. (ناظم الاطباء). شهریست در نواحی نیشابور. ابوالحسن بن زید بیهقی گوید: ازین رو بدین نام خوانده شده که بشتاسف (گشتاسف) آن را بنا نهاده و آن کوره ای است که قصبۀ آن طرثیت (ترشیز، کاشمر) است. و بقولی وجه تسمیۀ آن این است که پشت بمنزلۀ پشت (ظهر) نیشابور است و ظهر در لغت فارسی پشت خوانده شود. بشت مشتمل بر 236 قریه باشد که از آنهاست کندر. جایگاه معروفی که ابونصر کندری وزیر طغرل بیک سلجوقی از آنجا برخاسته و بعلت فزونی ادبا و فضلای آن آنجا را بشت عرب هم خوانند. (از معجم البلدان). و رجوع به همین کتاب ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ شَ)
در بعض فرهنگها پیراهنی که بر داماد پوشند آمده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبش
تصویر آبش
آنکه پیرامون و پیشگاه خانه کسی را به طعام و شراب آراید
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف آبستن آبستن، زهدان رحم. زمین آماده شده برای زراعت جزو درونی پوست ترنج و با درنگ و مانند آن گوشت پوست پیه پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبشت
تصویر نبشت
خط، تحریر، نوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشم
تصویر آبشم
خانه کرم پیله، نوعی ابریشم خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشن
تصویر آبشن
سعتر، آویشن
فرهنگ لغت هوشیار
چاهی که در صحن سرای کنند برای رفع حوایج کودکان و گرد آمدن فاضل آب چاهک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبفت
تصویر آبفت
نوعی جامه ستبر و گنده، نوعی جامه قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشتن
تصویر آبشتن
نهفتن، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبست
تصویر آبست
((بِ))
آبستن، زهدان، رحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبست
تصویر آبست
بخش درونی پوست مرکبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبست
تصویر آبست
((بَ))
زمین آماده برای کاشت، آبسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشش
تصویر آبشش
((شُ))
دستگاه تنفسی جانوران آبزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشی
تصویر آبشی
فاضلاب، چاهک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبفت
تصویر آبفت
((بَ))
نوعی جامه گران بها، پارچه ای محکم و خشن، آبافت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشتن
تصویر آبشتن
((بِ تَ))
نهفتن، پوشیده داشتن
فرهنگ فارسی معین
((شَ))
گیاهی است معطر و صحرایی با گل های سفید و برگ های کوچک شبیه نعناع. آویشم، آویشه، آویشنه یا آوشن هم گویند، آویشن
فرهنگ فارسی معین