جدول جو
جدول جو

معنی آبستره - جستجوی لغت در جدول جو

آبستره
فرانسوی جدابن آهیخته
تصویری از آبستره
تصویر آبستره
فرهنگ لغت هوشیار
آبستره
((بِ تِ رِ))
ویژگی شیوه ای که در آن سعی می شود اشیا به صورت غیرواقعی اما به نوعی بیان کننده عواطف هنرمند باشد، ویژگی هر اثر هنری که متکی به حالات ذاتی و درونی است نه نمودهای ظاهری، انتزاعی
فرهنگ فارسی معین
آبستره
آهیخته، جدابن
تصویری از آبستره
تصویر آبستره
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موستره
تصویر موستره
تیغ سرتراشی، تیغی که با آن موهای سر و صورت را بتراشند، استره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبستان
تصویر آبستان
آبستن، برای مثال درد زه گر رنج آبستان بود / بر جنین اشکستن زندان بود (مولوی - ۴۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روستره
تصویر روستره
پارچه ای که با آن دست و رو را خشک کنند، حوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبغوره
تصویر آبغوره
افشرۀ غوره، آبی که از غوره می گیرند و برای ترش ساختن طعم غذا به کار می برند
آبغوره گرفتن: گرفتن آب از غوره، کنایه از گریه کردن، اشک ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبستنی
تصویر آبستنی
آبستن بودن، حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن، بارداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبسته
تصویر آبسته
زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند، زمین آماده برای زراعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب تره
تصویر آب تره
بولاغ اوتی، گیاهی خودرو از خانوادۀ تره تیزک با گل های کوچک سفید که مصرف دارویی دارد، جرجیر آبی، آب تره، علف چشمه، شاهی آبی
فرهنگ فارسی عمید
(سُ تُ رَ / رِ)
آلتی که بدان موی صورت سترند و تراشند. تیغ صورت تراشی: مردی دیدم بلندبالا... سجاده بر دوش افکنده و روستره با مسواک بر دوش. (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 52)
لغت نامه دهخدا
به یونانی جندبادستر است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فاسترن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ)
حبل. (دهار). حمل. باروری. بار:
ترا پنج ماهست از آبستنی
از این نامور بچۀ رستنی.
فردوسی.
زآبستنی تهی نشوی هرگز
هرچند روزروز همی زایی.
ناصرخسرو.
- امثال:
آبستنی نهان بود و زادن آشکار
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ گَهْ)
آبشتگاه
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ)
گیاهی است آبی با برگهای مایل بتدویر و زبانگز چون ترتیزک و در چهارمحال اصفهان آن را بکلو گویند، و آن از احرار بقول است
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ رَ)
بستیره. شهریست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
آبست. زمین راست کرده برای زراعت
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ رَ / رِ)
آبگیر. جوی:
آب چون برد سوی آبخوره
چون گسست آب بر بماندخره.
ابوالعباس
لغت نامه دهخدا
(تُ رِ)
کلود - امانوئل پاستره، سائس و محقق فرانسوی. عضو شورای عالی و وزیر دادگستری فرانسه. مولد بسال 1756م. 1169/ هجری قمری در مارسی و وفات در سنۀ 1840م. 1255/ ه. ق
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ)
کشتزار. (شعوری ج 1 ورق 192).
لغت نامه دهخدا
(تَلْ)
تبختر. (ذیل اقرب الموارد) (البستان)
لغت نامه دهخدا
(شَ بِ تَ)
شیخ محمود بن عبدالکریم ملقب به سعدالدین در قصبۀ شبستر هفت فرسنگی تبریز تولد یافت. از تاریخ زندگانی او اطلاع وسیعی به دست نیست وظاهراً سراسر عمر را بر خلاف زمانۀ آشفته و عصر پرآشوب خویش به آرامش و سکون بدون حادثۀ مهمی در تبریزیا نزدیکی آن بسر برده است و هم در آنجا در سال 720هجری قمری وفات یافته. از وی تألیفات بسیار باقی نمانده است لیکن مثنوی گلشن راز که تقریباً بیست هزار بیت میشود از بهترین و جامعترین رسالاتی است که در اصول و مبادی تصوف به رشتۀ نظم درآورده است و تا امروزنزد خاص و عام شهرتی بسزا دارد. این مثنوی چنانکه شاعر خود اشاره میکند در شوال سال 710 هجری قمری به نظم آمده و در آن پاسخ 15 سؤال راجع به اصول تصوف است که شخصی از خراسان موسوم به امیرحسینی حسین بن عالم ابی الحسین هروی سؤال نموده است. عبدالرزاق لاهیجی شرح عالی بر آن نگاشته است. و نیز شاه داعی شیرازی عارف و شاعر نامی قرن نهم را شرحی بر این مثنوی است به نام نسائم الاسحار یا نسائم گلشن. تألیفات دیگر وی عبارتند از: رسالۀ حق الیقین، رسالۀ شاهد، سعادتنامه، منهاج العارفین و مرآهالمحققین. برای شرح حال و آثاراو رجوع به دانشمندان آذربایجان چ تربیت، الذریعه ج 9 ص 506، تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ج 3 یا از سعدی تا جامی ترجمه علی اصغر حکمت ص 159 به بعد و تاریخ ادبیات دکتر رضازادۀ شفق ص 263 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبخوره
تصویر آبخوره
آبخوری نصفی، آبگیر، جوی جویبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موستره
تصویر موستره
تیغ سر تراشی
فرهنگ لغت هوشیار
حامله باردار (انسان و حیوان و گیاه)، یا مثل آبستنان رفتن، سخت بکاهلی و آهستگی راه رفتن، مخفی نهفته نهان. یا آبستن بودن، حامله بودن باردار بودن، آبستن از کسی. رشوه نهانی از کسی گرفته بودن، یا شب آبستن است. وقوع حوادث تازه محتمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبستنی
تصویر آبستنی
حاملگی بارداری حامله بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشتگه
تصویر آبشتگه
جای نهفتن محل پنهان شدن خلوت خانه، ادب خانه مستراح آبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبغوره
تصویر آبغوره
عصاره ای که از غوره انگور گیرند. یا آب غوره شش انداز
فرهنگ لغت هوشیار
زهدان، رحم، آبستن زمین آب بسته و تخم پاشیده خاک آمادهخ برای کشاورزی. آبستن، زهدان رحم
فرهنگ لغت هوشیار
از تیره چلیپائیان با ارتفاع 10 تا 60 سانتیمتر که غالبادر کنار جویبارها و مسیرجریان آب روید. گلهایش کوچک و سفید و بصورت خوشه است بولاغ اوتی شاهی آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبغوره
تصویر آبغوره
((رِ))
آبی که از غوره انگور گیرند
آبغوره گرفتن: کنایه از گریه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبسته
تصویر آبسته
((بَ تِ))
زمین آماده برای کاشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبسته
تصویر آبسته
((بِ تِ))
آبستن، زهدان، رحم
فرهنگ فارسی معین
بارداری، حاملگی
متضاد: سترونی، عقیمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرزه
فرهنگ گویش مازندرانی