معنی آبستان
- آبستان
- آبستن،
برای مثال درد زه گر رنج آبستان بود / بر جنین اشکستن زندان بود (مولوی - ۴۷۴)
واژههای مرتبط با آبستان
آبستان
- آبستان
- حامله باردار (انسان و حیوان و گیاه)، یا مثل آبستنان رفتن، سخت بکاهلی و آهستگی راه رفتن، مخفی نهفته نهان. یا آبستن بودن، حامله بودن باردار بودن، آبستن از کسی. رشوه نهانی از کسی گرفته بودن، یا شب آبستن است. وقوع حوادث تازه محتمل است
آبدستان
- آبدستان
- آفتابه که با آن دست وروی میشویند
سبستان
- سبستان
- پارسی تازی گشته سپستان از گیاهان درختی است از تیره گاو زبانیان که دارای برگهای متناوب و گاهی متقابل است. پهنک برگها قلبی شکل و مضرس میباشد میباشد. گلهایش پیوسته جام و سفید یا زردند. میوه اش بشکل آلبالوست و از آن شیره ای لزج و بیمزه استخراج کنند که در تداوی جهت رفع اسهال و ناراحتیهای دستگاه تنفس و سرفه بکار میرود. ارتفاع آن در گونه ها به 9 متر میرسد اطباء الکلبه دبق مخاطه مخیطا
دبستان
- دبستان
- مدرسه، کتاب، مکتب خانه
تبستان
- تبستان
- خانه زمستانی، کاشانه
شبستان
- شبستان
- حرمسرا، خوابگاه، و آن قسمت از مسجدهای بزرگ که دارای سقف باشد
دبستان
- دبستان
- مدرسۀ ابتدایی، آموزشگاه برای نوآموزان
شبستان
- شبستان
- قسمت سقف دار مسجدهای بزرگ، حرم سرا،
برای مِثال گر این نامور هست مهمان تو / چه کاراستَش اندر شبستان تو ، خوابگاه،(فردوسی - ۱/۸۰) برای مِثال شب ما روز نباشد مگر آنگاه که تو از شبستان به در آیی چو صباح از دیجور (سعدی۲ - ۴۵۴)
آبدستان
- آبدستان
- ابریق، آفتابه
