جدول جو
جدول جو

معنی موستره

موستره
تیغ سرتراشی، تیغی که با آن موهای سر و صورت را بتراشند، استره
تصویری از موستره
تصویر موستره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با موستره

روستره

روستره
آلتی که بدان موی صورت سترند و تراشند. تیغ صورت تراشی: مردی دیدم بلندبالا... سجاده بر دوش افکنده و روستره با مسواک بر دوش. (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 52)
لغت نامه دهخدا

مواتره

مواتره
مواتر. (ناظم الاطباء). شتر ماده ای که یک زانو را بر زمین نهد آنگاه دیگری نه هر دو را به یکبار، و این فعلش دشوار باشد مر سوار را. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به مواتر شود
لغت نامه دهخدا

مواتره

مواتره
درپی یکدیگر شدن گسسته. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پیاپی کردن. (المصادر زوزنی) ، نامه و خبر درپی یکدیگر فرستادن یکان یکان با مهلت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وتار. (منتهی الارب). گویند مواتره بین اشیاء در صورتی است که میان آنها فتره باشد و الا مدارکه یا مواصله می گویند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، یک روز یا دو روز درمیان روزه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، طاق طاق آوردن آن را به خلاف مدارکت و مواصلت. (منتهی الارب). در روزهای طاق روزه داشتن، آوردن کتابها را تک تک بدون انقطاع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

موسترده

موسترده
آنکه موی سر و ریش را تراشیده باشد. (ناظم الاطباء). موتراشیده، قلندر، کچل و اصلع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مستره

مستره
تأنیث مستّر. رجوع به مستر و تستیر شود: جاریه مستره، دختر پردگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا