جدول جو
جدول جو

معنی آبراهه - جستجوی لغت در جدول جو

آبراهه
راه آب، راهگذر آب، مجرای آب، گذرگاه سیل
تصویری از آبراهه
تصویر آبراهه
فرهنگ فارسی عمید
آبراهه
راه آب مجرای آب آب راه، گذرگاه سیل، سیلاب
تصویری از آبراهه
تصویر آبراهه
فرهنگ لغت هوشیار
آبراهه
((هِ))
راه آب، مجرای آب، گذرگاه سیل
تصویری از آبراهه
تصویر آبراهه
فرهنگ فارسی معین
آبراهه
آبراه، آب گذر، ترعه، جدول، جو، کانال، مسیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیراهه
تصویر پیراهه
پیرایه، زیب، زینت، زیور، آرایش، تهمت، افترا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براهمه
تصویر براهمه
برهمن، عالم و پیشوای روحانی مذهب برهمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
مانند آمر، همچون آمران مانند فرماندهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیراهه
تصویر بیراهه
بیابانی که راه به جایی نداشته باشد، راهی که انسان از آن به مقصد نرسد، راه کج و غلط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبتابه
تصویر آبتابه
آفتابه، ظرف آب خمره مانند، لوله دار و با دسته که برای شستشو به کار می رود، آبریز، آب دستان، ابریق
فرهنگ فارسی عمید
(هََ / هَِ)
هر جا که آب در آن گذرد از رود و جوی و مسیل و مانند آن. گذرگاه سیل. (فرهنگستان زمین شناسی) :
خاک خور، گو پس از این روح طبیعی تا من
آب راهه ش ز گذرگاه جگر بربندم.
سیف اسفرنگ.
، راه آب. مجری. آوره. آب راه. فرخور، نهری یا رودی که در نهر یا رود دیگر ریزد. رافد. رافده
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبداده
تصویر آبداده
گوهردار، تیزکرده، آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراهه
تصویر پیراهه
آنچه بدان زینت افزاید پیرایه
فرهنگ لغت هوشیار
افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براهمه
تصویر براهمه
کستی بندان جمع برهمن برهمنان براهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفرازه
تصویر آفرازه
شعله زبانه لهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
مانند آمران همچون فرماندهان: آمرانه سخن میگوید
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی فلزین با لوله بلند که در آن آب کنند و بدان دست و رو و دهان را شویند
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که برای قضای حاجت تخصیص دهند: مستراح جایی مبرز مبال خلا ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبریزه
تصویر آبریزه
علتی در چشم که پیوسته اشک از آن فرو ریزد، مستراح، آبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکانه
تصویر آبکانه
بچه آدمی یا حیوان که سقط شود، سقط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکوهه
تصویر آبکوهه
موج کوهه آبخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب راه
تصویر آب راه
رهگذر آب، مجرای آب، نهر، جوی، آبراهه، راه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیراهه
تصویر بیراهه
راه منحرف از جاده راه کج، بیابانی که راه بجایی نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبراه
تصویر آبراه
راهگذر آب مجرای آب گذرگاه آب راه آب
فرهنگ لغت هوشیار
نان خورشی که از شیر و ماست و غیره سازند با طعم ترش مری کامه کومه کامخ، آش و یخنی ترش، آش ترخانه آش بازرگان، گوارش گوارشت جوارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب راهه
تصویر آب راهه
هر جا که آب در آن گذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکانه
تصویر آبکانه
((نِ))
بچه نارسیده، جنین، آفگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
((مِ نِ))
تحکم آمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفرازه
تصویر آفرازه
((زِ))
شعله، زبانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکامه
تصویر آبکامه
((مِ))
خورشی مخلوط از شیر و ماست، آش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیراهه
تصویر بیراهه
((هِ))
راه کج، بیابانی که راه به جایی نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکوهه
تصویر آبکوهه
((هِ))
موج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبخانه
تصویر آبخانه
مستراح، توالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبراه
تصویر آبراه
کانال، مسیل
فرهنگ واژه فارسی سره
آبراهه، ترعه، جدول، جو، کانال، مجرا، مسیل، نهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد