جدول جو
جدول جو

معنی آبخانه - جستجوی لغت در جدول جو

آبخانه
(نَ / نِ)
جایی معلوم برای قضای حاجت. مستراح. مبرز. مخرج. کنیف. مغتسل. متوضا. بیت الفراغ. مبال. خلا. بیت التخلیه. میضاء. مذهب. آبشتنگاه. تشتخانه. ادب خانه. جایی. صحت خانه. قدمگاه. کریاس. بیت الماء. بیت الخلاء. ضروری. کابینه. قدم جا. طهارتخانه. و گاه از آن به بیرون وسر آب تعبیر کنند: روزی شیخ ابوسعید رحمه اﷲ همی شد با صوفیان، فرا جایی رسید که چاه آبخانه پاک میکردند و نجاست بر راه بود... (کیمیای سعادت) ، در اصطلاح اهل خراسان قسمتی از کاریز باشد که از آن آب تراوش کند و آب قنات از آنجا خیزد
لغت نامه دهخدا
آبخانه
جایی که برای قضای حاجت تخصیص دهند: مستراح جایی مبرز مبال خلا ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
آبخانه
مستراح، توالت
تصویری از آبخانه
تصویر آبخانه
فرهنگ واژه فارسی سره
آبخانه
اگر کسی درخواب بیند که آب خانه همی ساخت، دلیل کند که به جمع کردن مال دنیا، حریص گردد و راغب گردد و نخواهد که از مال خود چیزی خرج کند، و بعضی از معبران گفته اند دلیل کند که زن جادویه وی را حاصل گردد و آن زن حرام خوار و بی دیانت بود و اگر بیند که در آبخانه بول و غائط همی کرد، دلیل کند که درجمیع مال غریق بود. اگر بیند که کسی در چاه آبخانه خود افتد دلیل کند مال خویش را هزینه کند و اگر بیند که در آنجا بیفتاد یا درچاه آبخانه بیفتاد، دلیل کند که مال کسی به غضب ستاند و اگر بیند کهب یفتاد و دست و پایش شکست، دلیل کند که بلای سخت بدو رسد - محمد بن سیرین
دیدن آبخانه در خواب بر پنج وجه بود: اول: مال حرام. دوم: عیش دنیا. سوم: خزینه. چهارم: شروع در حرام. پنجم: زن خادمه و حرامخوار.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبانه
تصویر آبانه
(دخترانه)
منسوب به آبان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسخانه
تصویر آسخانه
آسیاکده، جایگاه آسیا، محل آسیا، سرآسیا، آسیاخانه، آسکده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب خانه
تصویر آب خانه
وضوخانه، مستراح
فرهنگ فارسی عمید
نام یکی از آبراهه های کشگان رود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام محلی در راه بجنورد بگنبدقابوس میان دربند و قره مصلی در 355430گزی مشهد
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مطبخ. آشپزخانه. تنورخانه. باورچی خانه، رستوران
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بچۀ آدمی یا حیوان که سقط شود. جهض. جهیض. مجهض. ملیص. زلیق. ملیط. مملص. آفکانه. افکانه. فکانه. آپکانه. بچۀ از بار رفته.
- آبکانه کردن، سقط کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبداده
تصویر آبداده
گوهردار، تیزکرده، آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدانک
تصویر آبدانک
مثانه کوچک آبدان کوچک، مثانه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبخوره
تصویر آبخوره
آبخوری نصفی، آبگیر، جوی جویبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبراهه
تصویر آبراهه
راه آب مجرای آب آب راه، گذرگاه سیل، سیلاب
فرهنگ لغت هوشیار
نان خورشی که از شیر و ماست و غیره سازند با طعم ترش مری کامه کومه کامخ، آش و یخنی ترش، آش ترخانه آش بازرگان، گوارش گوارشت جوارش
فرهنگ لغت هوشیار
شیشه زجاج، بلور، آینه زجاجی، ظرف شیشه یی ظرف شراب، الماس، تیغ، آسمان. یا آبگینه بیمار. قاروره تفسیره پیشیار. یا آبگینه حلبی. آینه حلبی آینه فلزی که در شهر حلب میساختند. یا آبگینه شامی. آینه شامی آینه منسوب بشهر شام. یا آبگینه مخروط. بلور تراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبخواره
تصویر آبخواره
هر ظرفی که بتوان با آن آب خورد
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی فلزین با لوله بلند که در آن آب کنند و بدان دست و رو و دهان را شویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
مانند آمران همچون فرماندهان: آمرانه سخن میگوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشخانه
تصویر بشخانه
پیشخانه کریاس جلوخان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفگانه
تصویر آفگانه
جنین سقط شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبخانه
تصویر شبخانه
خوابگاه، حرمسرا، قسمتی از مسجدهای بزرگ که دارای سقف است
فرهنگ لغت هوشیار
تاولی که بر اثر عفونت حاد عمومی بدن در کنار لب یا در مخاط دهان پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشخانه
تصویر آشخانه
مطبخ، آشپزخانه، تنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکانه
تصویر آبکانه
بچه آدمی یا حیوان که سقط شود، سقط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب خانه
تصویر آب خانه
مستراح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشخانه
تصویر آشخانه
((نِ))
آشپزخانه، مطبخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب خانه
تصویر آب خانه
مستراح، مبرز، مبال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکانه
تصویر آبکانه
((نِ))
بچه نارسیده، جنین، آفگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسمانه
تصویر آسمانه
سقف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
ساحت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آژیانه
تصویر آژیانه
آجر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبگونه
تصویر آبگونه
محلول
فرهنگ واژه فارسی سره
خوردن آبکانه دلیل بر رنج و بیماری تن کند. اگر بیند که آبکانه همی خورد، دلیل کند که به قدر آن وی بیماری بود - محمد بن سیرین
خوردن آبکانه بر پنچ وجه گفته اند: اول: بیماری، دوم: غم، سوم: خصومت، چهارم: حاجت، پنچم: ناسازگای با اهل و عیال .
اگر بیند که آبکانه بریخت یا از وی هیچ نخورد دلیل کند که از غم و اندو فرج یابد و اگر بیمار بود شفا یابد .
فرهنگ جامع تعبیر خواب