معنی uno - جستجوی لغت در جدول جو
uno
یک، یکی
ادامه...
یِک، یِکی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
uno
یک، الف
ادامه...
یِک، اَلِف
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
de manera inmunológica
به طور ایمنی شناسی، از نظر ایمونولوژیک
ادامه...
بِه طُورِ ایمِنی شِناسی، اَز نَظَرِ ایمُونُولوژیک
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
hacer uno
تک کردن، یکی بساز
ادامه...
تَک کَردَن، یِکی بِساز
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
algunos
چند، برخی
ادامه...
چَند، بَرخی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
inoportuno
غیر به موقع، نامناسب
ادامه...
غِیرِ بِه مُوقِع، نامُناسِب
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
respeto a uno mismo
احترام به نفس، احترام به خود
ادامه...
اِحتِرام بِه نَفس، اِحتِرام بِه خُود
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ensalzador de uno mismo
خودستایانه، خودستایی
ادامه...
خودسِتایانِه، خودسِتایی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
lobuno
گرگ گونه، گرگ ماهی
ادامه...
گُرگ گونِه، گُرگ ماهی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
pagare uno stipendio
دستمزد پرداخت کردن، حقوق بپردازد
ادامه...
دَستمُزد پَرداخت کَردَن، حُقوق بِپَردازَد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
oportuno
به موقع، سریع، مناسب
ادامه...
بِه مُوقِع، سَریع، مُناسِب
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
nessuno
هیچ یک، هیچ کس
ادامه...
هیچ یِک، هیچ کَس
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
inoportuno
غیرمناسب، نامناسب، غیر به موقع
ادامه...
غِیرِمُناسِب، نامُناسِب، غِیرِ بِه مُوقِع
دیکشنری پرتغالی به فارسی
lobuno
گرگ گونه، گرگ
ادامه...
گُرگ گونِه، گُرگ
دیکشنری پرتغالی به فارسی
con uno sguardo lascivo
با نگاه هرزه، با نگاهی فحشا
ادامه...
با نِگَاه هَرزِه، با نِگاهی فَحشا
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fare uno stage
کارآموزی کردن، کارآموزی انجام دهید
ادامه...
کارآموزی کَردَن، کارآموزی اَنجام دَهید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fare uno sprint
به سرعت دویدن، یک سرعت انجام دهید
ادامه...
بِه سُرعَت دَویدَن، یِک سُرعَت اَنجام دَهید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
de manière immunologique
به طور ایمنی شناسی، از نظر ایمونولوژیکی
ادامه...
بِه طُورِ ایمِنی شِناسی، اَز نَظَرِ ایمُونُولُوژیکی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ninguno
هیچ یک، هیچ کدام
ادامه...
هیچ یِک، هیچ کُدام
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
unorthodox
غیرمتعارف
ادامه...
غِیرِمُتِعارِف
دیکشنری آلمانی به فارسی
kuno
قدیمی، باستانی، قدیمی و کهنه
ادامه...
قَدیمی، باستانی، قَدیمی و کُهنِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
uni
متّحد، متّحد شده است
ادامه...
مُتَّحِد، مُتَّحِد شُدِه اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
unto
چرب، مسح شده
ادامه...
چَرب، مَسح شُدِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
uso
چهره، صورت، صورتکی، سطح
ادامه...
چِهرِه، صورَت، صورَتَکی، سَطح
دیکشنری سواحیلی به فارسی
unoszący się
شناور
ادامه...
شِناوَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
unosić się
شناور بودن، جابجایی، شناور
ادامه...
شِناوَر بودَن، جابِجایی، شِناوَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
unorganisiert
آشفته، سازماندهی نشده
ادامه...
آشُفتِه، سازماندِهی نَشُدِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
mengkunoikan
قدیمی کردن، باستانی کردن
ادامه...
قَدیمی کَردَن، باستانی کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
unorganisch
به طور غیرآلی، غیرآلی
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِآلی، غِیرِآلی
دیکشنری آلمانی به فارسی
unordentlich
به طور زشت، آشفته، به طور نامرتّب، بی ضابطه، بی نظم، شلوغ، نامرتّب
ادامه...
بِه طُورِ زِشت، آشُفتِه، بِه طُورِ نامُرَتَّب، بی ضابِطِه، بی نَظم، شُلوغ، نامُرَتَّب
دیکشنری آلمانی به فارسی
no
هیچ، خیر
ادامه...
هیچ، خِیر
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
un
یک، الف
ادامه...
یِک، اَلِف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
no
هیچ، خیر
ادامه...
هیچ، خِیر
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
immunologisch
به طور ایمنی شناسی، ایمونولوژیک
ادامه...
بِه طُورِ ایمِنی شِناسی، ایمُونُولوژیک
دیکشنری آلمانی به فارسی
inopportuno
غیرمناسب، نامناسب
ادامه...
غِیرِمُناسِب، نامُناسِب
دیکشنری ایتالیایی به فارسی