معنی teller - جستجوی لغت در جدول جو
teller
صورت، شمارنده
ادامه...
صورَت، شُمارندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
helper
یاری کننده، کمک کننده
ادامه...
یاری کُنَندِه، کُمَک کُنَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
Taller
بلندتر
ادامه...
بُلَندتَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dealer
نمایندگی، نمایندگی کند
ادامه...
نَمَایَندِگی، نَمَایَندِگی کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
bellek
یادآوری، حافظه
ادامه...
یادآوَری، حافِظِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
türler
انواع، گونه ها
ادامه...
اَنواع، گونِه ها
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
teilen
تقسیم کردن، تقسیم
ادامه...
تَقسیم کَردَن، تَقسیم
دیکشنری آلمانی به فارسی
stellen
قرار دادن، محل
ادامه...
قَرار دادَن، مَحَل
دیکشنری آلمانی به فارسی
hellen
شیب دادن، شیب
ادامه...
شیب دادَن، شیب
دیکشنری هلندی به فارسی
piller
غارت کردن
ادامه...
غارَت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
helder
درخشان، روشن، به طور درخشان، شفّاف، با درخشندگی
ادامه...
دِرَخشان، رُوشَن، بِه طُورِ دِرَخشان، شَفّاف، با دِرَخشَندِگی
دیکشنری هلندی به فارسی
telele
فراوان، طولانی
ادامه...
فَراوان، طولانی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
bellen
زنگ زدن، تماس بگیرید
ادامه...
زَنگ زَدَن، تَماس بِگیرید
دیکشنری هلندی به فارسی
tillen
بلند کردن، بالابر، بالا بردن
ادامه...
بُلَند کَردَن، بالابَر، بالا بُردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
tollen
چرخیدن
ادامه...
چَرخیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Helper
کمک کننده، یاور
ادامه...
کُمَک کُنَندِه، یاوَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tallar
تراشیدن، برش دادن
ادامه...
تَراشیدَن، بُرِش دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Speller
هجّی کننده، املا
ادامه...
هِجّی کُنَندِه، اِملا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
seller
زین گذاشتن، زین
ادامه...
زین گُذاشتَن، زین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Fehler
خطا، اشتباه، سهو، عیب، عیوب
ادامه...
خَطا، اِشتِباه، سَهو، عِیب، عُیوب
دیکشنری آلمانی به فارسی
Seller
فروشنده
ادامه...
فُروشَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tellen
حساب کردن، برای شمارش، شمارش کردن
ادامه...
حِساب کَردَن، بَرایِ شُمارِش، شُمارِش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
teler
کشاورز، پرورش دهنده
ادامه...
کِشاوَرز، پَروَرِش دَهَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
Helfer
کمک کننده
ادامه...
کُمَک کُنَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
dealer
نمایندگی، فروشنده
ادامه...
نَمَایَندِگی، فُروشَندِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
relier
ربط کردن، مربوط می شود
ادامه...
رَبط کَردَن، مَربوط می شَوَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sceller
مهر کردن، مهر و موم
ادامه...
مُهر کَردَن، مُهر و موم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sellar
مهر زدن، مهر و موم، مهر کردن
ادامه...
مُهر زَدَن، مُهر و موم، مُهر کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
tailler
برش کردن، هرس کنید، بریدن، تراشیدن
ادامه...
بُرِش کَردَن، هَرَس کُنید، بُریدَن، تراشیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
coller
چسباندن، چوب
ادامه...
چَسباندَن، چوب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bellen
پارس کردن، خلیج، ناله کردن
ادامه...
پارس کَردَن، خَلیج، نالِه کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
tester
آزمایش کردن، تست کنید
ادامه...
آزمایِش کَردَن، تِست کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tenter
فریب دادن، تلاش کردن، وسوسه کردن
ادامه...
فَریب دادَن، تَلاش کَردَن، وَسوَسِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
releer
دوباره خوٰاندن، بازخوٰانی کنید
ادامه...
دُوبارِه خوٰاندَن، بازخوٰانی کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
wellen
موج دار کردن، امواج
ادامه...
مُوج دار کَردَن، اَمواج
دیکشنری آلمانی به فارسی