معنی sadzić - جستجوی لغت در جدول جو
sadzić
کاشت کردن، بکار
ادامه...
کاشت کَردَن، بِکار
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
rodzić
تولید کردن، تولید کم، ایجاد کردن، تولید کند
ادامه...
تَولِید کَردَن، تَولِید کَم، ایجاد کَردَن، تَولِید کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
nudzić
کسل کننده بودن، بی حال
ادامه...
کِسِل کُنَندِه بودَن، بی حال
دیکشنری لهستانی به فارسی
pędzić
سریع حرکت کردن، خشک شدن سریع
ادامه...
سَریع حَرَکَت کَردَن، خُشک شُدَن سَریع
دیکشنری لهستانی به فارسی
osadzać
قرار دادن، محل
ادامه...
قَرار دادَن، مَحَل
دیکشنری لهستانی به فارسی
sędzia
داور
ادامه...
داوَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
swędzić
خارش داشتن، خاردار
ادامه...
خارِش داشتَن، خاردار
دیکشنری لهستانی به فارسی
szydzić
مسخره کردن، به طرز مسخره ای، تمسخر، تمسخر کردن
ادامه...
مَسخَرِه کَردَن، بِه طَرزِ مَسخَرِه ای، تَمَسخُر، تَمَسخُر کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
budzić
برانگیختن، برابر، بیدار کردن، کسی را بیدار کن
ادامه...
بَراَنگیختَن، بَرابَر، بیدار کَردَن، کَسی را بیدار کُن
دیکشنری لهستانی به فارسی
gardzić
بی احترامی کردن، کهیر، نفرت داشتن، نفرت، رد کردن
ادامه...
بی اِحتِرامی کَردَن، کَهِیر، نَفرَت داشتَن، نَفرَت، رَد کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
salzig
ملحی، شور
ادامه...
مِلحی، شور
دیکشنری آلمانی به فارسی
wsadzić do więzienia
حبس کردن، اجتناب ناپذیر
ادامه...
حَبس کَردَن، اِجتِناب ناپَذیر
دیکشنری لهستانی به فارسی