معنی przybić - جستجوی لغت در جدول جو
przybić
میخکوب کردن، میراث
ادامه...
میخکوب کَردَن، میراث
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
przebić
ترکاندن، تست نشده
ادامه...
تِرکاندَن، تِست نَشُدِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
przyciąć
برش کردن، برنده شوید، کوتاه کردن، کوتاه مدّت
ادامه...
بُرِش کَردَن، بَرَندِه شَوید، کوتاه کَردَن، کوتاه مُدَّت
دیکشنری لهستانی به فارسی
przypiąć
سنبه کردن، سوء استفاده
ادامه...
سُنبِه کَردَن، سُوءِ اِستِفادِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
przyjść
آمدن، طبقه بندی شده
ادامه...
آمَدَن، طَبَقِه بَندی شُدِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
przyćmić
صحنه را به دست گرفتن، درست است
ادامه...
صَحنِه را بِه دَست گِرِفتَن، دُرُست اَست
دیکشنری لهستانی به فارسی
przybić do brzegu
پارک کردن، پارک
ادامه...
پارک کَردَن، پارک
دیکشنری لهستانی به فارسی