جدول جو
جدول جو

معنی nord - جستجوی لغت در جدول جو

nord
شمالی، شمال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
nord
شمالی، شمال
دیکشنری آلمانی به فارسی
nord
شمالی، شمال
دیکشنری ایتالیایی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ترتیب
دیکشنری آلمانی به فارسی
به طور زشت، آشفته، به طور نامرتّب، بی ضابطه، بی نظم، شلوغ، نامرتّب
دیکشنری آلمانی به فارسی
بی نظمی، آشفتگی
دیکشنری آلمانی به فارسی
آشوب، بی نظمی، آشوبی بودن
دیکشنری آلمانی به فارسی
بی نظمی ایجاد کردن، به هم ریختن
دیکشنری آلمانی به فارسی
افراطی، بی رویّه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به طور غیرمنظّم، بی اندازه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شمالی وار، به سمت شمال
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پریشانی، بی نظمی
دیکشنری هلندی به فارسی
بی ضابطه، بی نظم
دیکشنری هلندی به فارسی
بی نظمی ایجاد کردن، بی نظمی
دیکشنری هلندی به فارسی
شمالی وار، به سمت شمال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
شمالی، از شمال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ترتیب دادن، ترتیب دهید، فرمان دادن
دیکشنری آلمانی به فارسی
شمال شرقی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
شمال غربی وار، شمال غربی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
شمال شرقی وار، شمال شرقی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
شمال غربی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
شمال شرقی وار، شمال شرقی
دیکشنری آلمانی به فارسی
شمال غربی وار، شمال غربی
دیکشنری آلمانی به فارسی
شمال شرقی، شمال شرق، شمال شرقی وار
دیکشنری پرتغالی به فارسی
شمال شرقی وار، شمال شرقی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
شمال غربی وار، شمال غربی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
شمالی، شمال
دیکشنری هلندی به فارسی
به طور ترشرو، عبوس
دیکشنری هلندی به فارسی
عبور کردن از رودخانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرف زدن، کلمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از پیش ترتیب دادن، پیش هماهنگی
دیکشنری آلمانی به فارسی