جدول جو
جدول جو

معنی morsen - جستجوی لغت در جدول جو

morsen
ریختن
دیکشنری هلندی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شل کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شنیدن، تعلّق داشتن
دیکشنری هلندی به فارسی
دریا، دریازدگی
دیکشنری لهستانی به فارسی
لحظه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
تاریک، دلگیر، خسته کننده، غمگین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
متوسّط، میانگین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
بدتر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترتیب، سفارش دهید، نظافت، نظم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
تخلیه کردن، تخلیه، بارگیری را متوقّف کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
مارک گذاری کردن، متوجّه شدن
دیکشنری هلندی به فارسی
برخورد کردن، برخورد، تصادم کردن، تصادف کردن، به شدّت کوبیدن
دیکشنری هلندی به فارسی
از دست دادن، خانم
دیکشنری هلندی به فارسی
ترشرویی، اخم می کند
دیکشنری هلندی به فارسی
به طور اخلاقی، اخلاقی، از نظر اخلاقی
دیکشنری هلندی به فارسی
گله کردن، غر زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
تحریک کردن، بهم زدن
دیکشنری هلندی به فارسی
بدتر شدن، بدتر شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آزار دادن، قلدر، جمع کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
اندازه کردن، اندازه گیری، اندازه گرفتن، اندازه گیری کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
گاز گرفتن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
موئی قهوه ای، سبزه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
مردن، برای مردن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
دریایی، دست کم گرفتن، مربوط به دریا، ستون فقرات
دیکشنری لهستانی به فارسی
مراقبت کردن، برای اطمینان
دیکشنری هلندی به فارسی
شدن، تبدیل شود
دیکشنری هلندی به فارسی
تشکیل دادن، فرم ها، شکل دادن، قالب دادن
دیکشنری هلندی به فارسی
بی روح، مرسی، غمگین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
کشنده، فانی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
شکل دادن، اشکال، قالب دادن
دیکشنری آلمانی به فارسی
گاز گرفتن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
موئی قهوه ای، تاریک
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
حفر کردن، حفّاری کردن
دیکشنری هلندی به فارسی